گاییدن دختر رویاهام
سلام دوستان اولین باره داستان مینویسم مال یه ماه پیش
نویسندگیم زیاد خوب نیس ولی داستان کاملا واقعی اما اسم خدم مستعار
اسم من محمدرضاس و با اینکه احتمالن پشماتون میریزه ۱۷ سالمه و و از خودم بگم قدم ۱۶۰ وزنم ۵۵ و کیرم ۱۶ سانت
حاجی ما از وقتی داییم ازدواج کرد و رفت و آمد ما با خانواده زنش زیاد شد از همون اول خاهر زنداییم چشم منو گرفت از صدف بگم براتون یه سال از من کوچیک تره عین کصتان های بقیه نمیگم هیکل الکسیس داره ولی با قد تقریبا اندازه خدم و وزن ۵۲ کیلو و پوست سفید آدمو جذب خدش می کنه...
منم ک ت دوران سینگل بگوری و از همون اول رفتم ت نخش ک باهاش رل بزنم ولی فک نمی کردم کار ب گاییدنش بکشه
یکدفعه ک رفتیم خونشون مهمونی زنداییم گوشیشو داد من ک براش اینستا نصب کنم و همونجا شماره صدفو کش رفتم، سیوش ک کردم دیدم توی تل ی عکس سرلخت و جذاب گذاشته پروف ک البته چیز خاصی نیست ولی از پدر و مادر صدف ک مذهبی بودن بعید بود
اومدم پیام بدم ولی با خودم گفتم الن مجبورم واسه اینکه بگم من کی هستم و از کجا شمارشو دارم کسشر سرهم کنم گفتم بزا ببینم میتونم شمارش از خودش بگیرم یا ن
آقا مهمونی هفته بعد خونه ما بود آپارتمان ما ۲طبقس طبقه دوم ما و اولی هم عموم
از اونجایی ک خانواده عموم خودشون خونه ما ت مهمونی بودن و خونشون خالی بود و دیدم بچه ها زیاد سروصدا می کنم رفتم ب داییم و مامانم گفتم میخواین ما بچه هارو ببریم پایین خونه عمو اونام از خدا خواسته قبول کردن و همون طوری ک من میخواستم زنداییم ب صدف گف تو هم برو بچه هارو ساکت کن
سرتونو درد نیارم رفتیم پایینو با بچه ها کصکلک بازی کردیمو سر صحبتو از درس و مدرسه با صدف باز کردم و کم کم ب سمت دوس پسرو رلو این داستانا پیش بردم ک گف ی رل داشته ولی ازونجایی ک زیاد با من نبود و وقتی بمن و عشق بازی اختصاص نمیداد باش کات کردم
حقیقتا پشمام ریخت انتظار داشتم مث خیلیای دیگ ادا تنگارو در بیاره و بگه مهرو محبت و اعتماد مهم ترین چیزه و ازین قبیل کسشرا...
بعد دیدم زن عموم داره میاد پایین تو خونشون سریع گوشی صدفو خدم گرفتم ی میس کال ب خط خدم انداختم دادم بش گفتم بقیه صحبتارو ت تل بکنیم ( البته نیازی ب میس کال نبود ولی چون فک کنه از اونجا شمارشو دارم اینکارو کردم )
مهمونی تموم شد و شبش رفتم تل پیم دادم معرفی کردمو ادامه ماجرای کسشرش با اون رل قبلیشو واسم تعریف کرد
فردا هم چت کردیمو واس پس فردا ی کافه قرار گذاشتیم اومد صحبت کردیمو درد و دل و این کسشرا ک فاز چسناله برداشت گف خسته شدم ازین زندگی و هیچکی منو بخاطر خدم نمیخاد و ... ک منم برا اولین بار ت عمرم فاز رمانتیک برداشتم دستشو گذاشتم ت دستم و گفتم مطمئن باش من تورو بخاطر خود خود خودت میخام
خلاصه اون روز یجورایی حکم رل زدنمون بود و دیگه مث ۲تا رل با هم حرف میزدیم
آقا تقریبا هفته بعد صدف پیم داد ک قراره فردا خاهوادش با خانواده ما بریم روستای اونا
منم یکم ب تلفنای مامانم با بابام گوش دادمو فهمیدم ک بععععله اونام قراره برن
بمن گفتم میای گفتم درس دارمو با صدفم هماهنگ کرده بودیم ک اونم نره و خلاصه خونه جفتمون خالی بود ولی جلو صدف فاز غیرتی برداشتم گفتم تو نمیخاد از خونه بیای بیرون من میام خونتون
دوش گرفتمو ادکلن و تیپ اسپرتو
با اینکه چن بار رفته بودیم آدرس شو دقیق یاد نداشتم و دوباره ازش آدرس گرفتم ماشین نشستم رفتم در زدم اومد درو باز کرد موهاش ی حالت فر جالب و جذابی و یکمم خیس بود معلوم بود تازه از حموم اومده با یدونه ازین سوتینا ک شکمو هم میپوشونن ( نمیدونم اسم خاصی داره یا ن😑🙄 )
و ی شلوارک لی ک تا بالای زانو هاش میومد و پوست سفیدش قشنگ معلوم بود
در حالت عادی تو اون موقعیت ۲بار ارضا میشدم ولی اون روز با اینکه کلی از عوارض قرص تاخیری شنیده بودم رفتم ی بسته گرفتمو قبل از اینکه برم خونه شون ۲تا انداختم بالا
( یکم دیگ صب کنین داریم ب اصل داستان نزدیک میشیم😂 )
اومدم تو گف بشین نشستمو شربت آورد خوردیمو بی مقدمه بغلش کردمو اون همه فیلمی و آموزشی ک از طریقه لب گرفتن دیده بودم بالاخره بدردم خورد
لبامون تو هم قفل بود ک کم کم سوتین شو درآوردم و الان ی جفت ممه ۷۵ جلو چشمام بود ( شما ک سهلید خدم پشمام ریخت با اون سنو سال این سایز واقن عجیبه )
بالاخره از لباش ک دل کندم بی معطلی شروع کردم ب خوردن نوک سینه هاش ک گهگاهی ی آخ و اوخ ریزی ازش بلند میشد
ممه هاشو ول کردم و پیرهنو شلوارو در آوردم و فقد شورت پام بود
دوباره شروع کردم لب گرفتن ک با ی دستش کیرمو گرفت و میمالوند و گفتم میخوریش؟ گف چرا ک ن اومدم شرتمو بکشم پایین ک خدش زودتر کشید و قبل از اینکه چیزی بفهمم کیرم ت دهنش بود
دیوص چنان حرفه از ساک میزد انگار شغل چند سالشه و اگه تاخیری نخورده بودم تا الان کمر واسم نمونده بود
بش گفتم بسه و قبل از آینکه چیز دیگه
سلام دوستان اولین باره داستان مینویسم مال یه ماه پیش
نویسندگیم زیاد خوب نیس ولی داستان کاملا واقعی اما اسم خدم مستعار
اسم من محمدرضاس و با اینکه احتمالن پشماتون میریزه ۱۷ سالمه و و از خودم بگم قدم ۱۶۰ وزنم ۵۵ و کیرم ۱۶ سانت
حاجی ما از وقتی داییم ازدواج کرد و رفت و آمد ما با خانواده زنش زیاد شد از همون اول خاهر زنداییم چشم منو گرفت از صدف بگم براتون یه سال از من کوچیک تره عین کصتان های بقیه نمیگم هیکل الکسیس داره ولی با قد تقریبا اندازه خدم و وزن ۵۲ کیلو و پوست سفید آدمو جذب خدش می کنه...
منم ک ت دوران سینگل بگوری و از همون اول رفتم ت نخش ک باهاش رل بزنم ولی فک نمی کردم کار ب گاییدنش بکشه
یکدفعه ک رفتیم خونشون مهمونی زنداییم گوشیشو داد من ک براش اینستا نصب کنم و همونجا شماره صدفو کش رفتم، سیوش ک کردم دیدم توی تل ی عکس سرلخت و جذاب گذاشته پروف ک البته چیز خاصی نیست ولی از پدر و مادر صدف ک مذهبی بودن بعید بود
اومدم پیام بدم ولی با خودم گفتم الن مجبورم واسه اینکه بگم من کی هستم و از کجا شمارشو دارم کسشر سرهم کنم گفتم بزا ببینم میتونم شمارش از خودش بگیرم یا ن
آقا مهمونی هفته بعد خونه ما بود آپارتمان ما ۲طبقس طبقه دوم ما و اولی هم عموم
از اونجایی ک خانواده عموم خودشون خونه ما ت مهمونی بودن و خونشون خالی بود و دیدم بچه ها زیاد سروصدا می کنم رفتم ب داییم و مامانم گفتم میخواین ما بچه هارو ببریم پایین خونه عمو اونام از خدا خواسته قبول کردن و همون طوری ک من میخواستم زنداییم ب صدف گف تو هم برو بچه هارو ساکت کن
سرتونو درد نیارم رفتیم پایینو با بچه ها کصکلک بازی کردیمو سر صحبتو از درس و مدرسه با صدف باز کردم و کم کم ب سمت دوس پسرو رلو این داستانا پیش بردم ک گف ی رل داشته ولی ازونجایی ک زیاد با من نبود و وقتی بمن و عشق بازی اختصاص نمیداد باش کات کردم
حقیقتا پشمام ریخت انتظار داشتم مث خیلیای دیگ ادا تنگارو در بیاره و بگه مهرو محبت و اعتماد مهم ترین چیزه و ازین قبیل کسشرا...
بعد دیدم زن عموم داره میاد پایین تو خونشون سریع گوشی صدفو خدم گرفتم ی میس کال ب خط خدم انداختم دادم بش گفتم بقیه صحبتارو ت تل بکنیم ( البته نیازی ب میس کال نبود ولی چون فک کنه از اونجا شمارشو دارم اینکارو کردم )
مهمونی تموم شد و شبش رفتم تل پیم دادم معرفی کردمو ادامه ماجرای کسشرش با اون رل قبلیشو واسم تعریف کرد
فردا هم چت کردیمو واس پس فردا ی کافه قرار گذاشتیم اومد صحبت کردیمو درد و دل و این کسشرا ک فاز چسناله برداشت گف خسته شدم ازین زندگی و هیچکی منو بخاطر خدم نمیخاد و ... ک منم برا اولین بار ت عمرم فاز رمانتیک برداشتم دستشو گذاشتم ت دستم و گفتم مطمئن باش من تورو بخاطر خود خود خودت میخام
خلاصه اون روز یجورایی حکم رل زدنمون بود و دیگه مث ۲تا رل با هم حرف میزدیم
آقا تقریبا هفته بعد صدف پیم داد ک قراره فردا خاهوادش با خانواده ما بریم روستای اونا
منم یکم ب تلفنای مامانم با بابام گوش دادمو فهمیدم ک بععععله اونام قراره برن
بمن گفتم میای گفتم درس دارمو با صدفم هماهنگ کرده بودیم ک اونم نره و خلاصه خونه جفتمون خالی بود ولی جلو صدف فاز غیرتی برداشتم گفتم تو نمیخاد از خونه بیای بیرون من میام خونتون
دوش گرفتمو ادکلن و تیپ اسپرتو
با اینکه چن بار رفته بودیم آدرس شو دقیق یاد نداشتم و دوباره ازش آدرس گرفتم ماشین نشستم رفتم در زدم اومد درو باز کرد موهاش ی حالت فر جالب و جذابی و یکمم خیس بود معلوم بود تازه از حموم اومده با یدونه ازین سوتینا ک شکمو هم میپوشونن ( نمیدونم اسم خاصی داره یا ن😑🙄 )
و ی شلوارک لی ک تا بالای زانو هاش میومد و پوست سفیدش قشنگ معلوم بود
در حالت عادی تو اون موقعیت ۲بار ارضا میشدم ولی اون روز با اینکه کلی از عوارض قرص تاخیری شنیده بودم رفتم ی بسته گرفتمو قبل از اینکه برم خونه شون ۲تا انداختم بالا
( یکم دیگ صب کنین داریم ب اصل داستان نزدیک میشیم😂 )
اومدم تو گف بشین نشستمو شربت آورد خوردیمو بی مقدمه بغلش کردمو اون همه فیلمی و آموزشی ک از طریقه لب گرفتن دیده بودم بالاخره بدردم خورد
لبامون تو هم قفل بود ک کم کم سوتین شو درآوردم و الان ی جفت ممه ۷۵ جلو چشمام بود ( شما ک سهلید خدم پشمام ریخت با اون سنو سال این سایز واقن عجیبه )
بالاخره از لباش ک دل کندم بی معطلی شروع کردم ب خوردن نوک سینه هاش ک گهگاهی ی آخ و اوخ ریزی ازش بلند میشد
ممه هاشو ول کردم و پیرهنو شلوارو در آوردم و فقد شورت پام بود
دوباره شروع کردم لب گرفتن ک با ی دستش کیرمو گرفت و میمالوند و گفتم میخوریش؟ گف چرا ک ن اومدم شرتمو بکشم پایین ک خدش زودتر کشید و قبل از اینکه چیزی بفهمم کیرم ت دهنش بود
دیوص چنان حرفه از ساک میزد انگار شغل چند سالشه و اگه تاخیری نخورده بودم تا الان کمر واسم نمونده بود
بش گفتم بسه و قبل از آینکه چیز دیگه