• ما از زندگیِ مشترک مثلِ یک دست لباس استفاده کردیم.
ما زندگی را یک دست لباس دانستیم.زمانی که خریدیمش نو بود و زیبا و مناسب…
جذاب و توجه برانگیز…
خیره کننده در هر محفل و مهمانی...
آهسته آهسته اما کهنه شد،
ساییده شد،
رنگ و رویش رفت،
از شکل افتاد و مستعمل و بی مصرف شد.چرا؟
چرا فرصت دادیم که زمان، با عشق، با زندگی، همانگونه رفتار کند که با آن پیراهنِ سرمهای تو کرد که من آنقدر دوستش می داشتم...
#نادر_ابراهیمی
📚یک عاشقانه آرام
ما زندگی را یک دست لباس دانستیم.زمانی که خریدیمش نو بود و زیبا و مناسب…
جذاب و توجه برانگیز…
خیره کننده در هر محفل و مهمانی...
آهسته آهسته اما کهنه شد،
ساییده شد،
رنگ و رویش رفت،
از شکل افتاد و مستعمل و بی مصرف شد.چرا؟
چرا فرصت دادیم که زمان، با عشق، با زندگی، همانگونه رفتار کند که با آن پیراهنِ سرمهای تو کرد که من آنقدر دوستش می داشتم...
#نادر_ابراهیمی
📚یک عاشقانه آرام