خنیاگر فراموش شده،خاموش شد.
به قلم : عزیزاله عرب یوسف آبادی
جبار رحمتی خسرو آواز تایباد
سالهای سختی را پشت سر گذاشت. سالهای تنهایی ، تنگدستی ، بیماری و خاموشی.
او که دهه ی ۷۰ در اوج بود و صدایش طنین انداز، او که کاست های آثارش، مدام دست به دست می شد و طرفدارانش همیشه منتظر ، حال دیگر کسی سراغش را نمی گرفت! از مردم رانده و از همه جا مانده شده بود. کنج عزلت آزارش می داد و نوایش را بیاد می آورد:
"ما یار نداریم و غم یار نداریم ...
ما یار بجز خالق جبّار نداریم ..."
حال؛ یارِ جبّار، خالق جبّار بود و تنها همنشینش!
"درویش و فقیریم و در این گوشه ی دنیا
با نیک و بد خلقِ جهان کار نداریم"
به کسی کار نداشت و در لاک خود فرو رفته بود، اما آوازسالهای دور رهایش نمی کرد و نوایی که خوانده بود، حال تجربه می کرد.
" مرا نه سر و نه سامان آفریدن
پریشان و پریشان آفریدن
پریشان خاطران رفتن در این خاک
مرا از خاک ایشان آفریدن "
شاید در تنهایی و دلتنگی با خدای خویش، همچون آوازش، سخن می گفت :
"الله جان ، خداجان
ازین بیشتر مرا،با غم نسوزان"
جبّار نمی دانست آوایی که از دل فریاد می زد روزی سرنوشتش می شود و داستان زندگیش :
"جوانی بودم و بَرِ آدم ندیدم
آخ خدا جان
دراین دنیا دل بی غم ندیدم "
غریب شده بود:
"غریبی سخت مرا دلگیر دارد
فلک در گردنم زنجیر دارد
فلک از گردنم زنجیر رو بردار
که غربت خاک دامن گیر دارد"
تک تک نواها به تصویر کشیده می شد وزندگی مدام سخت تر وسخت تر.
نه سختی او را از معبود دور کرد و نه تکرار سرنوشت ناملایم :
" جدا از رویت ای ماه دل افروز
نه روز از شب شناسم ،نه شب از روز"
عاشق شده بود :
" سفارش می کنم دلبر بیاید
گل اندام پری پیکر بیاید
زعشقش خاک و خاکستر شدم من
بگو به نزد خاکستر بیاید"
براستی خاکستر شده بود و کسی ندای قلبش را نمی شنید!
او عاشق بود. عاشق معبود. آوازش غم داشت و زندگیش مملو از رنج، ولی وی هرگز تسلیم ناملایمات نشد. با معبودش قهر نکرد.ناشکری نکرد و الله جان سر آغاز همه اشعار بود و اولین نُتَ الله بود، که مدام از ته دل با صدای جادوئیش تکرار می کرد، از الله مدد، الله مدد گرفته تا ... الله جان، از این بیشتر مرا با غم نسوزان .
جبار رفت. با سوز صدایش و با غمها و رنج های درون و باعشق وصف ناشدنیش و طنین صدایش ماند و یاد و خاطرات .
جبار خنیاگری به تمام معنا بود. با موسیقی عجین شده بود. صدایش نه از حنجره ، که از قلب و از درون رگهایش می جوشید و بر دلها می نشست.
نوایی دلنشین داشت و آوازی ماندگار. او بی شک خسروی آواز شرق کشور بود، که ناملایمات و نامردمی ها او را به گوشه ی عزلت کشانده و از یادها برده بود.
سالها درغمکده خود لانه کرد و نوای بی نوایی اش را زمزمه و گاه گاهی صدایش در حین کار بدور از چشم مردم و در تنهایی و خلوت، شکار دوربینی می شد ودوباره فراموش می گردید.
جبار به جبر زمانه امروز از بین ما رفت و بار دیگر خروش صدایش همچون دهه ۷۰ در گروه ها و کانالها طنین انداز شد.
او رفت، صدایش ماند و خاطراتی که نسلی آن را به یاد دارند و نجوا خواهند کرد.
یادش گرامی
۱۴۰۳/۸/۲۸
🌐 خبرویژه تایباد و...
👉 @khabarvijehtaybad
به قلم : عزیزاله عرب یوسف آبادی
جبار رحمتی خسرو آواز تایباد
سالهای سختی را پشت سر گذاشت. سالهای تنهایی ، تنگدستی ، بیماری و خاموشی.
او که دهه ی ۷۰ در اوج بود و صدایش طنین انداز، او که کاست های آثارش، مدام دست به دست می شد و طرفدارانش همیشه منتظر ، حال دیگر کسی سراغش را نمی گرفت! از مردم رانده و از همه جا مانده شده بود. کنج عزلت آزارش می داد و نوایش را بیاد می آورد:
"ما یار نداریم و غم یار نداریم ...
ما یار بجز خالق جبّار نداریم ..."
حال؛ یارِ جبّار، خالق جبّار بود و تنها همنشینش!
"درویش و فقیریم و در این گوشه ی دنیا
با نیک و بد خلقِ جهان کار نداریم"
به کسی کار نداشت و در لاک خود فرو رفته بود، اما آوازسالهای دور رهایش نمی کرد و نوایی که خوانده بود، حال تجربه می کرد.
" مرا نه سر و نه سامان آفریدن
پریشان و پریشان آفریدن
پریشان خاطران رفتن در این خاک
مرا از خاک ایشان آفریدن "
شاید در تنهایی و دلتنگی با خدای خویش، همچون آوازش، سخن می گفت :
"الله جان ، خداجان
ازین بیشتر مرا،با غم نسوزان"
جبّار نمی دانست آوایی که از دل فریاد می زد روزی سرنوشتش می شود و داستان زندگیش :
"جوانی بودم و بَرِ آدم ندیدم
آخ خدا جان
دراین دنیا دل بی غم ندیدم "
غریب شده بود:
"غریبی سخت مرا دلگیر دارد
فلک در گردنم زنجیر دارد
فلک از گردنم زنجیر رو بردار
که غربت خاک دامن گیر دارد"
تک تک نواها به تصویر کشیده می شد وزندگی مدام سخت تر وسخت تر.
نه سختی او را از معبود دور کرد و نه تکرار سرنوشت ناملایم :
" جدا از رویت ای ماه دل افروز
نه روز از شب شناسم ،نه شب از روز"
عاشق شده بود :
" سفارش می کنم دلبر بیاید
گل اندام پری پیکر بیاید
زعشقش خاک و خاکستر شدم من
بگو به نزد خاکستر بیاید"
براستی خاکستر شده بود و کسی ندای قلبش را نمی شنید!
او عاشق بود. عاشق معبود. آوازش غم داشت و زندگیش مملو از رنج، ولی وی هرگز تسلیم ناملایمات نشد. با معبودش قهر نکرد.ناشکری نکرد و الله جان سر آغاز همه اشعار بود و اولین نُتَ الله بود، که مدام از ته دل با صدای جادوئیش تکرار می کرد، از الله مدد، الله مدد گرفته تا ... الله جان، از این بیشتر مرا با غم نسوزان .
جبار رفت. با سوز صدایش و با غمها و رنج های درون و باعشق وصف ناشدنیش و طنین صدایش ماند و یاد و خاطرات .
جبار خنیاگری به تمام معنا بود. با موسیقی عجین شده بود. صدایش نه از حنجره ، که از قلب و از درون رگهایش می جوشید و بر دلها می نشست.
نوایی دلنشین داشت و آوازی ماندگار. او بی شک خسروی آواز شرق کشور بود، که ناملایمات و نامردمی ها او را به گوشه ی عزلت کشانده و از یادها برده بود.
سالها درغمکده خود لانه کرد و نوای بی نوایی اش را زمزمه و گاه گاهی صدایش در حین کار بدور از چشم مردم و در تنهایی و خلوت، شکار دوربینی می شد ودوباره فراموش می گردید.
جبار به جبر زمانه امروز از بین ما رفت و بار دیگر خروش صدایش همچون دهه ۷۰ در گروه ها و کانالها طنین انداز شد.
او رفت، صدایش ماند و خاطراتی که نسلی آن را به یاد دارند و نجوا خواهند کرد.
یادش گرامی
۱۴۰۳/۸/۲۸
🌐 خبرویژه تایباد و...
👉 @khabarvijehtaybad