Forward from: پاکدینی ـ احمد کسروی
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار دوم : خردههایی که به شیعیگری توان گرفت (شش از شانزده)
چهارم : شیعیان با آن باورهایی که دربارهی امامانشان میداشتهاند آنان را در پهلُوی برانگیختگان نشانیده ، بلکه بالاتر از آنان گردانیدهاند. زیرا در نزد آنان امام برگزیدهی خدا میبوده ، همهی دانشها را میدانسته ، همهی زبانها را میشناخته ، از ناپیدا آگاه میشده. هر کسی میبایسته ازو فرمان بَرد ، آسمان و زمین با هستی او آرام میگرفته ، معنی قرآن و دین را کسی جز آنان نمیدانسته ـ با این ستایشها که از امام میکنند او را بالاتر از برانگیختگان میگردانند. ما میپرسیم : دلیل این باورها چیست؟!.. پس چرا از چنین امامانی در قرآن یادی نشده بود؟!..
بسیار شگفتست که پیغمبر اسلام آشکاره میگفته : «من از ناپیدا آگاه نیستم» (1) ، اینان میگویند امامانشان آگاه میبودهاند و داستانها از ناپیدادانی آنان میآورند.
بسیار شگفتست که پیغمبر اسلام از نتوانستنی (معجزه) ناتوانی مینموده (2) ، ولی اینان از امامانشان نتوانستنیها یاد میکنند و داستانهای بسیار مینویسند.
شگفتتر از همه آنکه در سالهای آخر که دانشهای اروپایی در شرق شناخته گردیده کسانی از ملایان چنین میگویند که امامانشان همهی آنها را میدانستهاند و این دانشها در حدیثها هست. برخی از آنان جملههایی را از این حدیث و آن حدیث گرفته و آغاز و انجامش را انداخته با زور معنیهایی درمیآورند و آنها را به رخ دانشمندان میکشند ، و من نمیدانم باین کار ایشان چه نامی دهم.
در همان حدیثها هزارها سخن ، دربارهی آسمان و زمین و ابر و باران و ستاره و زمینلرزه و دیگر مانندهای اینها ، از زبان امامانشان آوردهاند ، و شما چون نیک نگرید بیشتر آنها بیارجتر از افسانههای پیرهزنانه است : «آدم چون از بهشت بزمین افتاد ، جبرئیل کمی گندم از بهشت برایش آورد که بکارد و گرسنه نماند. از آن گندم آنچه آدم کاشت گندم درآمد ، و آنچه حوا کاشت جو درآمد». «اهل شام پرسیدند از جزر و مد. پاسخ داد فرشتهایست بنام رومان گماشته شده بدریاها. چون پایش را بدریا گزارد بالا آید و چون بیرون آورد پایین رود». «پرسیدم زمین بر چه چیز است؟ گفت بر ماهی. پرسیدم ماهی بر چیست؟ گفت بر آب. گفتم آب بر چیست؟ گفت بر سنگ. گفتم سنگ بر چیست؟ گفت بر شاخ گاومیش ...». (3) آیا اینهاست دانشهای گذشته و آینده؟!. آیا شرمآور نیست که کسانی باینگونه سخنان بنازند و آنها را به رخ دانشمندان کشند؟!.. آیا شرمآور نیست که بگویند امامان ما این دانشها را میدانستند؟!.
ما آشکاره میبینیم امامان هیچ یکی از آن ستایشها را که گفته شده نمیداشتهاند. اگر امام علیبنابیطالب را بکنار گزاریم ، بازمانده مردانی بودهاند همچون دیگران. مثلاً همان جعفربنمحمد پسرش اسماعیل را بجانشینی خود برگزید. ولی اسماعیل پیش از خود او مُرد. آیا چه دلیلی بهتر از اینکه آینده را نمیدانسته است.
آری در این باره داستانی هست ، و آن اینکه در کتابهاشان مینویسند : «چون اسماعیل مُرد پدرش چنین گفت : «خدا از گُزیر[=تصمیم] خود دربارهی اسماعیل بازگشت». (4) ولی همین داستان درخورِ گفتگوست. این سخن معنایش آنست که خدا که اسماعیل را بجانشینی از پدرش برگزیده بود پشیمان گردیده و آن را زودتر از جهان برده. آیا چنین سخنی دربارهی خدا گستاخی نیست؟!. آیا این نشان خداناشناسی گویندهاش نمیباشد؟!..
خوانندگان میدانند که ما دربارهی برانگیخته (یا بگفتهی اینان : پیغمبر) به چه سخنانی برخاسته ، چگونه این زمینه را روشن گردانیدهایم. در زمانی که دانشها تکان سختی بجهان داده و پیروان مادّیگری که انبوه دانشمندانند ، نه تنها به برانگیختگان ، بخدا نیز باوری نمیدارند ما روشن گردانیدهایم که برانگیختگی با دانشها ناسازگار نیست ، بلکه خود رازی از رازهای سپهر[=طبیعت] است.
همچنان خوانندگان میدانند که ما برای بنیادگزار اسلام چه جایگاهی باز کرده بآن پاکمرد چه پاسی میگزاریم.
ولی اینکه درپی او یک دسته امامانی بودهاند و اینان نیز نیروهای خدایی داشته برگزیدگان خدا
میبودهاند ، بیکبار بیدلیلست و درخورِ پذیرفتن نمیباشد.
اینکه ما بنیادگزار اسلام را به برانگیختگی ستوده به رخ جهانیان میکشیم زورگویی نیست. بلکه دلیلها برایش میآوریم : بهنگامی که جهانیان گمراه میبودهاند ، آن پاکمرد برخاسته و با بتپرستی و دیگر نادانیها به نبرد پرداخته ، خردها را بتکان آورده ، یک شاهراهی برای زندگی باز کرده ، در سایهی این کارهاست که ما او را برانگیختهی خدا دانسته بروی جهانیانش میکشیم.
👇
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار دوم : خردههایی که به شیعیگری توان گرفت (شش از شانزده)
چهارم : شیعیان با آن باورهایی که دربارهی امامانشان میداشتهاند آنان را در پهلُوی برانگیختگان نشانیده ، بلکه بالاتر از آنان گردانیدهاند. زیرا در نزد آنان امام برگزیدهی خدا میبوده ، همهی دانشها را میدانسته ، همهی زبانها را میشناخته ، از ناپیدا آگاه میشده. هر کسی میبایسته ازو فرمان بَرد ، آسمان و زمین با هستی او آرام میگرفته ، معنی قرآن و دین را کسی جز آنان نمیدانسته ـ با این ستایشها که از امام میکنند او را بالاتر از برانگیختگان میگردانند. ما میپرسیم : دلیل این باورها چیست؟!.. پس چرا از چنین امامانی در قرآن یادی نشده بود؟!..
بسیار شگفتست که پیغمبر اسلام آشکاره میگفته : «من از ناپیدا آگاه نیستم» (1) ، اینان میگویند امامانشان آگاه میبودهاند و داستانها از ناپیدادانی آنان میآورند.
بسیار شگفتست که پیغمبر اسلام از نتوانستنی (معجزه) ناتوانی مینموده (2) ، ولی اینان از امامانشان نتوانستنیها یاد میکنند و داستانهای بسیار مینویسند.
شگفتتر از همه آنکه در سالهای آخر که دانشهای اروپایی در شرق شناخته گردیده کسانی از ملایان چنین میگویند که امامانشان همهی آنها را میدانستهاند و این دانشها در حدیثها هست. برخی از آنان جملههایی را از این حدیث و آن حدیث گرفته و آغاز و انجامش را انداخته با زور معنیهایی درمیآورند و آنها را به رخ دانشمندان میکشند ، و من نمیدانم باین کار ایشان چه نامی دهم.
در همان حدیثها هزارها سخن ، دربارهی آسمان و زمین و ابر و باران و ستاره و زمینلرزه و دیگر مانندهای اینها ، از زبان امامانشان آوردهاند ، و شما چون نیک نگرید بیشتر آنها بیارجتر از افسانههای پیرهزنانه است : «آدم چون از بهشت بزمین افتاد ، جبرئیل کمی گندم از بهشت برایش آورد که بکارد و گرسنه نماند. از آن گندم آنچه آدم کاشت گندم درآمد ، و آنچه حوا کاشت جو درآمد». «اهل شام پرسیدند از جزر و مد. پاسخ داد فرشتهایست بنام رومان گماشته شده بدریاها. چون پایش را بدریا گزارد بالا آید و چون بیرون آورد پایین رود». «پرسیدم زمین بر چه چیز است؟ گفت بر ماهی. پرسیدم ماهی بر چیست؟ گفت بر آب. گفتم آب بر چیست؟ گفت بر سنگ. گفتم سنگ بر چیست؟ گفت بر شاخ گاومیش ...». (3) آیا اینهاست دانشهای گذشته و آینده؟!. آیا شرمآور نیست که کسانی باینگونه سخنان بنازند و آنها را به رخ دانشمندان کشند؟!.. آیا شرمآور نیست که بگویند امامان ما این دانشها را میدانستند؟!.
ما آشکاره میبینیم امامان هیچ یکی از آن ستایشها را که گفته شده نمیداشتهاند. اگر امام علیبنابیطالب را بکنار گزاریم ، بازمانده مردانی بودهاند همچون دیگران. مثلاً همان جعفربنمحمد پسرش اسماعیل را بجانشینی خود برگزید. ولی اسماعیل پیش از خود او مُرد. آیا چه دلیلی بهتر از اینکه آینده را نمیدانسته است.
آری در این باره داستانی هست ، و آن اینکه در کتابهاشان مینویسند : «چون اسماعیل مُرد پدرش چنین گفت : «خدا از گُزیر[=تصمیم] خود دربارهی اسماعیل بازگشت». (4) ولی همین داستان درخورِ گفتگوست. این سخن معنایش آنست که خدا که اسماعیل را بجانشینی از پدرش برگزیده بود پشیمان گردیده و آن را زودتر از جهان برده. آیا چنین سخنی دربارهی خدا گستاخی نیست؟!. آیا این نشان خداناشناسی گویندهاش نمیباشد؟!..
خوانندگان میدانند که ما دربارهی برانگیخته (یا بگفتهی اینان : پیغمبر) به چه سخنانی برخاسته ، چگونه این زمینه را روشن گردانیدهایم. در زمانی که دانشها تکان سختی بجهان داده و پیروان مادّیگری که انبوه دانشمندانند ، نه تنها به برانگیختگان ، بخدا نیز باوری نمیدارند ما روشن گردانیدهایم که برانگیختگی با دانشها ناسازگار نیست ، بلکه خود رازی از رازهای سپهر[=طبیعت] است.
همچنان خوانندگان میدانند که ما برای بنیادگزار اسلام چه جایگاهی باز کرده بآن پاکمرد چه پاسی میگزاریم.
ولی اینکه درپی او یک دسته امامانی بودهاند و اینان نیز نیروهای خدایی داشته برگزیدگان خدا
میبودهاند ، بیکبار بیدلیلست و درخورِ پذیرفتن نمیباشد.
اینکه ما بنیادگزار اسلام را به برانگیختگی ستوده به رخ جهانیان میکشیم زورگویی نیست. بلکه دلیلها برایش میآوریم : بهنگامی که جهانیان گمراه میبودهاند ، آن پاکمرد برخاسته و با بتپرستی و دیگر نادانیها به نبرد پرداخته ، خردها را بتکان آورده ، یک شاهراهی برای زندگی باز کرده ، در سایهی این کارهاست که ما او را برانگیختهی خدا دانسته بروی جهانیانش میکشیم.
👇