در آستانهی فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلودهی زمین
و یأس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دستهای سیمانی
من راز فصلها را میدانم
و حرف لحظهها را میفهمم
انگار در مسیری از تجسم پرواز بود که یک روز آن پرندهها
نمایان شدند
سکوت چیست، چیست، ای یگانهترین یار؟
سکوت چیست بجز حرفهای ناگفته
سلام ای غرابت تنهایی
اتاق را به تو تسلیم میکنم
چرا که ابرهای تیره همیشه
پیغمبران آیههای تازه تطهیرند
و در شهادت یک شمع
راز منوریست که آن را
آن آخرین و آن کشیدهترین شعله خوب میداند
"فروغ فرخزاد"
در ابتدای درک هستی آلودهی زمین
و یأس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دستهای سیمانی
من راز فصلها را میدانم
و حرف لحظهها را میفهمم
انگار در مسیری از تجسم پرواز بود که یک روز آن پرندهها
نمایان شدند
سکوت چیست، چیست، ای یگانهترین یار؟
سکوت چیست بجز حرفهای ناگفته
سلام ای غرابت تنهایی
اتاق را به تو تسلیم میکنم
چرا که ابرهای تیره همیشه
پیغمبران آیههای تازه تطهیرند
و در شهادت یک شمع
راز منوریست که آن را
آن آخرین و آن کشیدهترین شعله خوب میداند
"فروغ فرخزاد"