Video is unavailable for watching
Show in Telegram
بالاخره سعید جلیلی بر «بیشتقواییگری» خود فایق شده و بعد از هشت ماه نکاتی را درباره «جلسه وحدت» بیان کرده. جلسهای که حامیان جلیلی و قالیباف هر دو معتقدند میتوانست سرنوشت ایران و جمهوری اسلامی را تغییر دهد. اما به گمان من نکته مهم این جلسه رویکرد عجیب جلیلی و قالیباف به امر سیاست است. رویکردی اساسا ضدسیاسی از سمت هر دوی این نامزدها. این توهم که میتوان با ریشسفیدی بین قالیباف و جلیلی وحدت برقرار کرد. توهمی حاصل از نشناختن تغییرات اجتماعی جدی در بدنه سنتی حامی جمهوری اسلامی. اینکه فکر کنی مثل دهه شصت همچنان با سخن چند منبری و مداح و حتی اعلام کنار رفتن خود کاندیدا میتوانی میلیونها رایدهنده را گلهوار به سمت این نامزد و آن نامزد بفرستی. تصوری که توسط مردم و آرایشان در دور اول (شکست فاحش قالیباف) و دور دوم (عدم انتقال سبد رای قالیباف به جلیلی) توهم زدایی شد.
اساسا جوهر اقتصادی و اجتماعی و طبقاتی قالیباف و جلیلی به کل با یکدیگر متفاوت است. این دو باید از خود میپرسیدند چگونه فردی که میخواهد به یکی از ما رای دهد میتواند به دیگری هم رای دهد؟ چگونه میشود هم به قالیبافِ معتقد به توسعه فرادستی ظهور یافته در ایرانمال و برج میلاد علاقمند بود هم به جلیلی که مدعی حمایت از پایینترین لایههای جامعه است؟ آنهم در شرایطی که جامعه زیر سالها فشار حداکثری خارجی و فساد حداکثری الیگارشی داخلی مطالباتی به وضوح اقتصادی دارد و فرق سویههای اقتصادی این کاندیدا و آن کاندیدا را نه با ذهن بلکه با گوشت و پوست و بدنش میفهمد.
بازخوانی این جلسه دو نکته دیگر هم دارد:
یاداور رویکرد آمرانه و دستوری قالیباف است. قالیبافی احاطه شده توسط مشاورانی که نمیگذارند او ذرهای از شکستهای گذشته درس بگیرد. قالیبافی که همچنان مثل سال ۸۴ و ۹۲ و ۹۶ دنبال جذب رای طبقات متوسط است چرا که فکر میکند طبقات پایینی را به صورت پیش فرض دارد و این طبقات بفرمودهی مراجع اجتماعیِ سنتی حکومتی برایش بسیج میشوند و کافی است چندتا منبری و مداح بگویند نظر رهبری به قالیباف است تا مستضعفان حامی حکومت همه با جان و دل به قالیباف رای دهند. کافی بود قالیباف کمی در جنوب شهرها و حاشیه شهرها میچرخید تا میدید آن چه به «بدنه سنتی» معروف بود حالا تا چه حد از نظر روابط درونی اجتماعی تغییر کرده، دارای عاملیت شده و راسا تصمیم میگیرد، تا کجا از خشم اقتصادی سرشار است و چگونه بالانشینان و زندگی لاکچری اطرافیانشان را از یک فرسنگی تشخیص میدهد. بدنهای که جنس رابطه و قرارداد اجتماعیش نه فقط با اصولگرایان بلکه با کل نظام متفاوت شده.
همینطور یادآور رویکرد محافظهکارانه سعید جلیلی است که هنوز نمیداند میخواهد صدای اکثریت غیربرخوردار جامعه باشد که در نظام الیگارشیمحور موجود هیچگونه صدا و رسانه و حامی ندارند یا کارگزار بچه خوب و مودب نظام. جلیلی از خود نمیپرسد که چگونه قرار است صدای بخشهای پایینی جامعه باشد که این سالها بارها به بهانه جهش ارزی سلب مالکیت سیستماتیک شده و سهمشان از منابع روز به روز کمتر شدهاست و همزمان بخشی از «جبهه انقلاب» باشد؟ جبهه انقلابی که اکثریت اعضایش نمایندگان بخشهایی از الیگارشی هستند.
این جلسه و جلسات مشابه آن در ۴۶ سالگی انقلاب یادآور این مساله اصلی است که گرچه اقتصاد، مثل هر کشور دیگر جهان در عصر مدرن، تعیین کننده اصلی زیست اجتماعی و فرهنگی ایرانیان است اما سیاسیون ایرانی از آن سخن نمیگویند. انگار همه طبقات اجتماعی یکسانند و خواست و مطالبه یکسان دارند. انگار پنتهاوس نشین شمال تهران که شش ماه سالش را در لندن میگذراند و معلمی که میداند تا اخر عمر نمیتواند مسکن بخرد یکجور به دنیا و سیاست نگاه میکنند و میتوان با جلسه وحدت اینها را کنار هم جمع کرد.
عدالتستیز شدن تدریجی جمهوری اسلامی از سال شصت و هشت تا امروز، همان مسیری که در سال ۹۸ به مستضعف کشی رسید، باعث شده هرگونه سخن گفتن از اقتصاد و طبقات اقتصادی بلافاصله با برچسب کمونیسم منکوب شود. اما هرکس سواد خواندن یک مقاله روزنامه از همین کشورهای غربی سرمایه دار را داشته باشد میفهمد که در انتخاباتها، از جمله همین انتخابات اخیر المان و امریکا، نامزدها صراحتا میگویند حامی کدام بخشهای جامعه هستند و اگر به قدرت برسند منافع چه دهکهایی را تامین میکنند.
دوره سی و پنج ساله نئولیبرالی شدن جمهوری اسلامی از سال شصت و هشت باید ثابت کرده باشد آن سیاستمدارانی که از سویه اقتصادی و تاثیر سیاستهایشان بر طبقات و دهکهای جامعه مستقیم صحبت نمیکنند، دنبال وحدت و انسجام نیستند، بلکه ریاکارانه راه فقیرتر شدن فقرا و غنیتر شدن اغنیا را باز میکنند و جنگ فقر و غنایی را پنهان میکنند. جنگ فقر و غنایی که این روزها سرعتش چند برابر دوره پهلوی شده.
لینک به روایت جلسه:
https://x.com/Rajanews_ir/status/1894471388607418502
اساسا جوهر اقتصادی و اجتماعی و طبقاتی قالیباف و جلیلی به کل با یکدیگر متفاوت است. این دو باید از خود میپرسیدند چگونه فردی که میخواهد به یکی از ما رای دهد میتواند به دیگری هم رای دهد؟ چگونه میشود هم به قالیبافِ معتقد به توسعه فرادستی ظهور یافته در ایرانمال و برج میلاد علاقمند بود هم به جلیلی که مدعی حمایت از پایینترین لایههای جامعه است؟ آنهم در شرایطی که جامعه زیر سالها فشار حداکثری خارجی و فساد حداکثری الیگارشی داخلی مطالباتی به وضوح اقتصادی دارد و فرق سویههای اقتصادی این کاندیدا و آن کاندیدا را نه با ذهن بلکه با گوشت و پوست و بدنش میفهمد.
بازخوانی این جلسه دو نکته دیگر هم دارد:
یاداور رویکرد آمرانه و دستوری قالیباف است. قالیبافی احاطه شده توسط مشاورانی که نمیگذارند او ذرهای از شکستهای گذشته درس بگیرد. قالیبافی که همچنان مثل سال ۸۴ و ۹۲ و ۹۶ دنبال جذب رای طبقات متوسط است چرا که فکر میکند طبقات پایینی را به صورت پیش فرض دارد و این طبقات بفرمودهی مراجع اجتماعیِ سنتی حکومتی برایش بسیج میشوند و کافی است چندتا منبری و مداح بگویند نظر رهبری به قالیباف است تا مستضعفان حامی حکومت همه با جان و دل به قالیباف رای دهند. کافی بود قالیباف کمی در جنوب شهرها و حاشیه شهرها میچرخید تا میدید آن چه به «بدنه سنتی» معروف بود حالا تا چه حد از نظر روابط درونی اجتماعی تغییر کرده، دارای عاملیت شده و راسا تصمیم میگیرد، تا کجا از خشم اقتصادی سرشار است و چگونه بالانشینان و زندگی لاکچری اطرافیانشان را از یک فرسنگی تشخیص میدهد. بدنهای که جنس رابطه و قرارداد اجتماعیش نه فقط با اصولگرایان بلکه با کل نظام متفاوت شده.
همینطور یادآور رویکرد محافظهکارانه سعید جلیلی است که هنوز نمیداند میخواهد صدای اکثریت غیربرخوردار جامعه باشد که در نظام الیگارشیمحور موجود هیچگونه صدا و رسانه و حامی ندارند یا کارگزار بچه خوب و مودب نظام. جلیلی از خود نمیپرسد که چگونه قرار است صدای بخشهای پایینی جامعه باشد که این سالها بارها به بهانه جهش ارزی سلب مالکیت سیستماتیک شده و سهمشان از منابع روز به روز کمتر شدهاست و همزمان بخشی از «جبهه انقلاب» باشد؟ جبهه انقلابی که اکثریت اعضایش نمایندگان بخشهایی از الیگارشی هستند.
این جلسه و جلسات مشابه آن در ۴۶ سالگی انقلاب یادآور این مساله اصلی است که گرچه اقتصاد، مثل هر کشور دیگر جهان در عصر مدرن، تعیین کننده اصلی زیست اجتماعی و فرهنگی ایرانیان است اما سیاسیون ایرانی از آن سخن نمیگویند. انگار همه طبقات اجتماعی یکسانند و خواست و مطالبه یکسان دارند. انگار پنتهاوس نشین شمال تهران که شش ماه سالش را در لندن میگذراند و معلمی که میداند تا اخر عمر نمیتواند مسکن بخرد یکجور به دنیا و سیاست نگاه میکنند و میتوان با جلسه وحدت اینها را کنار هم جمع کرد.
عدالتستیز شدن تدریجی جمهوری اسلامی از سال شصت و هشت تا امروز، همان مسیری که در سال ۹۸ به مستضعف کشی رسید، باعث شده هرگونه سخن گفتن از اقتصاد و طبقات اقتصادی بلافاصله با برچسب کمونیسم منکوب شود. اما هرکس سواد خواندن یک مقاله روزنامه از همین کشورهای غربی سرمایه دار را داشته باشد میفهمد که در انتخاباتها، از جمله همین انتخابات اخیر المان و امریکا، نامزدها صراحتا میگویند حامی کدام بخشهای جامعه هستند و اگر به قدرت برسند منافع چه دهکهایی را تامین میکنند.
دوره سی و پنج ساله نئولیبرالی شدن جمهوری اسلامی از سال شصت و هشت باید ثابت کرده باشد آن سیاستمدارانی که از سویه اقتصادی و تاثیر سیاستهایشان بر طبقات و دهکهای جامعه مستقیم صحبت نمیکنند، دنبال وحدت و انسجام نیستند، بلکه ریاکارانه راه فقیرتر شدن فقرا و غنیتر شدن اغنیا را باز میکنند و جنگ فقر و غنایی را پنهان میکنند. جنگ فقر و غنایی که این روزها سرعتش چند برابر دوره پهلوی شده.
لینک به روایت جلسه:
https://x.com/Rajanews_ir/status/1894471388607418502