Video is unavailable for watching
Show in Telegram
گزارشی از مراسم ژنو
چرا ملّت ایران بر شعار «کینگرضا پهلوی» ایستادگی میکند ؟
سینا از شرکتکنندگان در مراسم مینویسد:
«دو سن روبروی هم گذاشته بودن، یکی از این طرف شعارای پرتوپلا میداد، یکی از اون طرف موزیک بلند میذاشت. هر کدوم میخواستن با لجبازی، شرکتکنندگان رو مصادره کنن. همهچی داشت افتضاح پیش میرفت تا اینکه یه نفر از مردم ابتکار عمل رو به دست گرفت. روی صحنه یه طرف رفت، و خطاب به کسایی که رو سن اونور بودن داد زد که مردم از نقاط دور نیومدن اینجا که بازی باندبازیای شما بشن، اگه همین الان دست برندارین میریم وسط خیابون. امّا جدی نگرفته و به کاراشون ادامه میدادن. شعارشون: «رهبر ملّت کیه، رضا رضا پهلویه!»
پاسخ مردم یک ساعت بدون وقفه:
«ما جمهوری نمیخوایم. ما شاهمونو میخوایم!»
اون پسر از رو سن اومد پایین و رفت وسط. یه عده طبل و سنج آورده بودن. شروع کرد از وسط شعاردادن. همهی جمعیت اومدن وسط. شروع کرد با اون تیم موزیک حرکت کردن و دور زدن تو محوطه. مردم هم به دنبالش. اونجا بود که مجوزگیرای هم این ور و هم اون ور متوجه شده که قافیه رو باختن و به مردم تمکین کردن و بعد از اون هر چه بود شکوه و یکصدایی بود. در آخر یکی از همان آقایان روی صحنه سن رفت و از مردم معذرتخواهی کرد. ولی چه فایده که از اول اون جنجال رو به وجود آوردن. معلوم نیست چرا اینایی که فالور پیدا میکنن نمیفهمن فالورشون به خاطر ویرتو یا دانش بالاشون نیست! مردم جایی میرن که حرف دلشون زده بشه! حتی اگه شاه هم بگه: «نگید جاوید شاه!» مردم میگن: «چشم شاهنشاه!» این تجربهی من بود. بقیهی برگزارکنندگان مراسم هم همه همین بودن! دادوبیداد که هرکی بگه جاوید شاه سایبریه! مردم همه یک صدا میگفتن جاوید شاه! انقد "کینگ رضا پهلوی"، "شاهرضا پهلوی" گفتن که دیگه برگزارکنندگان به حاشیهی سرد و تاریک تاریخ کشیده شدن! زمانی که رضاشاه دوم اومد سخنرانی کرد، همه جاوید شاه گفتن و خود رضاشاه دوم هم با لبخند و بوسه فرستادن برای جمعیت تشکر میکرد! بعد اینا و یه سریای دیگه رگ گردن سرخ میکردن میگفتن نگو جاوید شاه!»
گزارش «سینا» را شاهد بودید. بخشی از گزارشی که تایید میکرد اصرارها برای ممانعت از قرار دادن شاه در جایگاه نهادیش، کار همان کسانی است که مدّتی کوشیدند تا اعضای گروه خود را به عنوان «جریان سیاسی شاهزاده رضا پهلوی» جا بزنند، و حالا نیز میکوشند که «نهاد پادشاهی» را به «ستاد انتخاباتی انقلاب» و «شاه» را به «رهبر انقلاب» تبدیل کنند. و امّا چرا مردم به عنوان «بدنه سیاسی» نهاد پادشاهی، علیرغم درخواستِ ولیعهد، شعارهای خود را تکرار میکنند ؟
به این علّت که مردم «شاه» را به رسمیّت میشناسند و نه «شاه-روشنفکر» را. این شاه-روشنفکر تالیفاسدی از همان شاه-فیلسوف افلاطونی است، که از طریق افکار سنتآگوستین، بهشکل روحانی-شاه تا مدّتها به سنّت ولایتمطلقه پاپ در قرون وسطی تبدیل شده بود و تجلّی بارز آن به شکل روشنفکر-شاه، شخص علی خامنهای رهبر جا است. روشنفکرِ رمانِ روسیخوانِ هوادارِ آلاحمدی که جای شاه نشسته و ولایت مطلقه برپا کرده است!
ملّت ایران بهعنوان بدنه سیاسی نهاد پادشاهی، از روشنفکری بیزار است و آن را در شاه خود نیز نمیپسندد. پس وقتی که والاحضرت از مردم میخواهند که او را شاه صدا نکنند، بدنه سیاسی او با شعارهای خود به محترمانهترین شکل ممکن، به شاه گوشزد میکنند که ما اعلیحضرت را تنها در نقش شاه بهرسمیّت میشناسیم ولو ایشان در حوزهی شخصی خود علایق دیگری نیز داشته باشند. مردم از ولیعهد انتظار دارند که در نقش نهادی خود قرار بگیرند. نقشی که دموکراسی تنها از دل تداوم آن بیرون خواهد آمد. چیزی که زیاد داریم روشنفکر است. مردم از ولیعهد انتظار دارند که علاقهشان به روشنفکری را در حوزه عمومی سیاست فروبنهند، و یا آن را صرفا در ساحت خصوصی دنبال کنند. نظیر چنین علائقی در الیزابت دوم نیز وجود داشت که مادربزرگ وی ملکه مری او را توجیه کرد.
پیشه فلسفیدن، بهخودی خود نیاز به فراغت ذهنی دارد که با پیشه شاهی بهعنوان پرمشغلهترین نهاد در تضاد است. چه برسد به روشنفکری که برداشت سطح پایین ژورنالیستی از شبه فلسفههاست. شاه البته میتواند اندیشمند باشد، درست مثل رضاشاه که فرونِسیس یعنی حکمت عملی داشت. رضاشاه با روشنفکری میانهای نداشت. به برخورد او با میرزاده عشقی بنگرید. علی دشتی میگوید رضاشاه ازین اداها بسیار بیزار بود. بنابراین شاه حکمت خود را در عمل میباید اثبات کند، ولو همچون مارکوس اورلیوس رسالهای نیز در فلسفه بنویسد.
فردا روز نیز اگر والاحضرت بگویند «من نمیخواهم شاه بشوم»، ملّت درحالی که ایشان را سر دست حمل به سمت تخت پادشاهی میکنند، خواهند گفت: «شاهی که شاهی نخواهد مرا آرزوست!»
چرا ملّت ایران بر شعار «کینگرضا پهلوی» ایستادگی میکند ؟
سینا از شرکتکنندگان در مراسم مینویسد:
«دو سن روبروی هم گذاشته بودن، یکی از این طرف شعارای پرتوپلا میداد، یکی از اون طرف موزیک بلند میذاشت. هر کدوم میخواستن با لجبازی، شرکتکنندگان رو مصادره کنن. همهچی داشت افتضاح پیش میرفت تا اینکه یه نفر از مردم ابتکار عمل رو به دست گرفت. روی صحنه یه طرف رفت، و خطاب به کسایی که رو سن اونور بودن داد زد که مردم از نقاط دور نیومدن اینجا که بازی باندبازیای شما بشن، اگه همین الان دست برندارین میریم وسط خیابون. امّا جدی نگرفته و به کاراشون ادامه میدادن. شعارشون: «رهبر ملّت کیه، رضا رضا پهلویه!»
پاسخ مردم یک ساعت بدون وقفه:
«ما جمهوری نمیخوایم. ما شاهمونو میخوایم!»
اون پسر از رو سن اومد پایین و رفت وسط. یه عده طبل و سنج آورده بودن. شروع کرد از وسط شعاردادن. همهی جمعیت اومدن وسط. شروع کرد با اون تیم موزیک حرکت کردن و دور زدن تو محوطه. مردم هم به دنبالش. اونجا بود که مجوزگیرای هم این ور و هم اون ور متوجه شده که قافیه رو باختن و به مردم تمکین کردن و بعد از اون هر چه بود شکوه و یکصدایی بود. در آخر یکی از همان آقایان روی صحنه سن رفت و از مردم معذرتخواهی کرد. ولی چه فایده که از اول اون جنجال رو به وجود آوردن. معلوم نیست چرا اینایی که فالور پیدا میکنن نمیفهمن فالورشون به خاطر ویرتو یا دانش بالاشون نیست! مردم جایی میرن که حرف دلشون زده بشه! حتی اگه شاه هم بگه: «نگید جاوید شاه!» مردم میگن: «چشم شاهنشاه!» این تجربهی من بود. بقیهی برگزارکنندگان مراسم هم همه همین بودن! دادوبیداد که هرکی بگه جاوید شاه سایبریه! مردم همه یک صدا میگفتن جاوید شاه! انقد "کینگ رضا پهلوی"، "شاهرضا پهلوی" گفتن که دیگه برگزارکنندگان به حاشیهی سرد و تاریک تاریخ کشیده شدن! زمانی که رضاشاه دوم اومد سخنرانی کرد، همه جاوید شاه گفتن و خود رضاشاه دوم هم با لبخند و بوسه فرستادن برای جمعیت تشکر میکرد! بعد اینا و یه سریای دیگه رگ گردن سرخ میکردن میگفتن نگو جاوید شاه!»
گزارش «سینا» را شاهد بودید. بخشی از گزارشی که تایید میکرد اصرارها برای ممانعت از قرار دادن شاه در جایگاه نهادیش، کار همان کسانی است که مدّتی کوشیدند تا اعضای گروه خود را به عنوان «جریان سیاسی شاهزاده رضا پهلوی» جا بزنند، و حالا نیز میکوشند که «نهاد پادشاهی» را به «ستاد انتخاباتی انقلاب» و «شاه» را به «رهبر انقلاب» تبدیل کنند. و امّا چرا مردم به عنوان «بدنه سیاسی» نهاد پادشاهی، علیرغم درخواستِ ولیعهد، شعارهای خود را تکرار میکنند ؟
به این علّت که مردم «شاه» را به رسمیّت میشناسند و نه «شاه-روشنفکر» را. این شاه-روشنفکر تالیفاسدی از همان شاه-فیلسوف افلاطونی است، که از طریق افکار سنتآگوستین، بهشکل روحانی-شاه تا مدّتها به سنّت ولایتمطلقه پاپ در قرون وسطی تبدیل شده بود و تجلّی بارز آن به شکل روشنفکر-شاه، شخص علی خامنهای رهبر جا است. روشنفکرِ رمانِ روسیخوانِ هوادارِ آلاحمدی که جای شاه نشسته و ولایت مطلقه برپا کرده است!
ملّت ایران بهعنوان بدنه سیاسی نهاد پادشاهی، از روشنفکری بیزار است و آن را در شاه خود نیز نمیپسندد. پس وقتی که والاحضرت از مردم میخواهند که او را شاه صدا نکنند، بدنه سیاسی او با شعارهای خود به محترمانهترین شکل ممکن، به شاه گوشزد میکنند که ما اعلیحضرت را تنها در نقش شاه بهرسمیّت میشناسیم ولو ایشان در حوزهی شخصی خود علایق دیگری نیز داشته باشند. مردم از ولیعهد انتظار دارند که در نقش نهادی خود قرار بگیرند. نقشی که دموکراسی تنها از دل تداوم آن بیرون خواهد آمد. چیزی که زیاد داریم روشنفکر است. مردم از ولیعهد انتظار دارند که علاقهشان به روشنفکری را در حوزه عمومی سیاست فروبنهند، و یا آن را صرفا در ساحت خصوصی دنبال کنند. نظیر چنین علائقی در الیزابت دوم نیز وجود داشت که مادربزرگ وی ملکه مری او را توجیه کرد.
پیشه فلسفیدن، بهخودی خود نیاز به فراغت ذهنی دارد که با پیشه شاهی بهعنوان پرمشغلهترین نهاد در تضاد است. چه برسد به روشنفکری که برداشت سطح پایین ژورنالیستی از شبه فلسفههاست. شاه البته میتواند اندیشمند باشد، درست مثل رضاشاه که فرونِسیس یعنی حکمت عملی داشت. رضاشاه با روشنفکری میانهای نداشت. به برخورد او با میرزاده عشقی بنگرید. علی دشتی میگوید رضاشاه ازین اداها بسیار بیزار بود. بنابراین شاه حکمت خود را در عمل میباید اثبات کند، ولو همچون مارکوس اورلیوس رسالهای نیز در فلسفه بنویسد.
فردا روز نیز اگر والاحضرت بگویند «من نمیخواهم شاه بشوم»، ملّت درحالی که ایشان را سر دست حمل به سمت تخت پادشاهی میکنند، خواهند گفت: «شاهی که شاهی نخواهد مرا آرزوست!»