شرحی بر امامت «شاهزاده» کریم آقاخان
سروش آریا
ظاهرا شاهزاده «آقاخان» هم رحلت فرمودند. از فرصت باید استفاده کنیم و ضمن عرض تسلیت به شیعیان اسماعیلی نزاری، به اضطرابی اشاره کنیم که سابقا وفات یک امام" برای شیعیان امامی ایجاد میکرد. از دید شیعیان امامی، امام، منصوب و منصوص است. یعنی بر اساس اراده خداوند بر سریر امامت نشسته است. نکته بعدی که اساس اضطراب «سوتریولوژیک» یا رستگاری شناختی را فراهم میکند.
روایت است که:
«هر کس جاهل به امام عصر خویش بمیرد، به مرگ جاهلی مرده است.» معنای این حرف برای مومنین این است که اگر شما امام منصوب و منصوص زمانه خویش را نشناسی عملا «کافر» مردهای.
همین مقدّمه، عامل انشعابها و «سیزمهای» متعدد در طول تاریخ تشیّع بوده است. امروزه وقتی از شیعه حرف میزنیم، عمدتا به اثنیعشریها اشاره میکنیم. اسماعیلیها و زیدیها (که دومی اساسا به دکترین نصب الهی امام اعتقاد ندارد) هم در اقلیّت هستند. واقعیت ولی این است که تشیّع، گرایشی به شدت متشتت محسوب میشود. به عبارت دیگر، با وفات هر امام، شیعیان دچار این بحران میشدند که وارث امام راحل چه کسی است و همانطور که گفتم، چون از دید امامیها، شناخت وارث حقیقی امام مسالهای بود که میتوانست سرنوشت اخروی و ابدی ایشان را رقم بزند، قضیه میتوانست بسیار تنش برانگیز بشود.
در مورد رستگاری در ادیان ابراهیمی دو رویکرد عمومی وجود دارد که به زبان خودمانی میتوان آن را اعطای بهشت به بها و به بهانه تعبیر کرد. مسیحیت، ایده عمومی این است که انسانها فارغ از اعمالی که انجام داده و میدهند، به دلیل توارثِ گناه اولیه، محکوم به جهنم هستند. در این بین، «خداوند چنان انسانها را دوست دارد که تنها فرزند خود را به زمین فرستاد تا با تصلیب خود، خونبهای گناه اولیه را بپردازد». این مساله که عیسی مسیح با مصلوب شدن خویش، بهای گناهان نوع بشر را پرداخت کرده و پس از آن، رستگاری دیگر صرفا متکی بر «ایمان» به خداوند و عیسی مسیح است، بخشی از دگماهای عمومی همه مذاهب مسیحیت محسوب میشود. میتوان نام این رویکرد عمومی را «دکترین رحمت» (Grace) گذاشت. با این حال، در طول تاریخ، کلیسای کاتولیک برای اینکه رابطه قدرت خویش را با مسیحیان حفظ کند، به این سمت حرکت کرد که مسیحیان برای اینکه در یک رابطه دائمی با این رحمت هدیه شده از سوی خداوند قرار بگیرند، باید مناسک یا Sacrament هایی را اجرا کنند. این آیینها هفت مورد هستند که اصلیترین آنها یکی تعمید است و دیگری عشای ربّانی. هر کسی هم نمیتواند متولّی مناسک باشد. از آنجا که عیسی مسیح کلیدهای کلیسا را به شمعون یا پطروس (صخره) داده است، صرفا کاهنانی که از سوی کلیسای پیتر (کاتولیک رومی) Ordain شده باشند این امکان را دارند که مناسک سبعه را اجرا کنند.
مارتین لوتر کل این پارادایم را به چالش کشید و به طور خلاصه تاکید کرد که این رویکرد «قانوننما» یا Nomological که کلیسای کاتولیک در پیش گرفته است، اساسا انحراف مسیحیت از نظم اولیه و حقیقی آن است. او تاکید کرد که دگمای Grace کاملا صریح و مشخص است: انسانها به واسطه سزاوار بودن یا انجام کارهای خاص نیست که رستگار میشوند. رستگاری یک هدیه یک طرفه است که از طرف خداوند به فرد اعطا میشود و فرد برای بهرهمندی از آن صرفا لازم است که به این روایت کائناتی و الهیاتی «ایمان» داشته باشد. این تاکید لوتر به یکی از اصلیترین آموزههای او یعنی «صرف ایمان» یا Sola Fide تبدیل شد. یعنی انسان برای رستگاری صرفا به ایمان نیاز دارد و لاغیر. به عبارت دیگر، از دید لوتر، بهشت را به بهانه میدهند و نه به بها.
ادامه👇
سروش آریا
ظاهرا شاهزاده «آقاخان» هم رحلت فرمودند. از فرصت باید استفاده کنیم و ضمن عرض تسلیت به شیعیان اسماعیلی نزاری، به اضطرابی اشاره کنیم که سابقا وفات یک امام" برای شیعیان امامی ایجاد میکرد. از دید شیعیان امامی، امام، منصوب و منصوص است. یعنی بر اساس اراده خداوند بر سریر امامت نشسته است. نکته بعدی که اساس اضطراب «سوتریولوژیک» یا رستگاری شناختی را فراهم میکند.
روایت است که:
«هر کس جاهل به امام عصر خویش بمیرد، به مرگ جاهلی مرده است.» معنای این حرف برای مومنین این است که اگر شما امام منصوب و منصوص زمانه خویش را نشناسی عملا «کافر» مردهای.
همین مقدّمه، عامل انشعابها و «سیزمهای» متعدد در طول تاریخ تشیّع بوده است. امروزه وقتی از شیعه حرف میزنیم، عمدتا به اثنیعشریها اشاره میکنیم. اسماعیلیها و زیدیها (که دومی اساسا به دکترین نصب الهی امام اعتقاد ندارد) هم در اقلیّت هستند. واقعیت ولی این است که تشیّع، گرایشی به شدت متشتت محسوب میشود. به عبارت دیگر، با وفات هر امام، شیعیان دچار این بحران میشدند که وارث امام راحل چه کسی است و همانطور که گفتم، چون از دید امامیها، شناخت وارث حقیقی امام مسالهای بود که میتوانست سرنوشت اخروی و ابدی ایشان را رقم بزند، قضیه میتوانست بسیار تنش برانگیز بشود.
در مورد رستگاری در ادیان ابراهیمی دو رویکرد عمومی وجود دارد که به زبان خودمانی میتوان آن را اعطای بهشت به بها و به بهانه تعبیر کرد. مسیحیت، ایده عمومی این است که انسانها فارغ از اعمالی که انجام داده و میدهند، به دلیل توارثِ گناه اولیه، محکوم به جهنم هستند. در این بین، «خداوند چنان انسانها را دوست دارد که تنها فرزند خود را به زمین فرستاد تا با تصلیب خود، خونبهای گناه اولیه را بپردازد». این مساله که عیسی مسیح با مصلوب شدن خویش، بهای گناهان نوع بشر را پرداخت کرده و پس از آن، رستگاری دیگر صرفا متکی بر «ایمان» به خداوند و عیسی مسیح است، بخشی از دگماهای عمومی همه مذاهب مسیحیت محسوب میشود. میتوان نام این رویکرد عمومی را «دکترین رحمت» (Grace) گذاشت. با این حال، در طول تاریخ، کلیسای کاتولیک برای اینکه رابطه قدرت خویش را با مسیحیان حفظ کند، به این سمت حرکت کرد که مسیحیان برای اینکه در یک رابطه دائمی با این رحمت هدیه شده از سوی خداوند قرار بگیرند، باید مناسک یا Sacrament هایی را اجرا کنند. این آیینها هفت مورد هستند که اصلیترین آنها یکی تعمید است و دیگری عشای ربّانی. هر کسی هم نمیتواند متولّی مناسک باشد. از آنجا که عیسی مسیح کلیدهای کلیسا را به شمعون یا پطروس (صخره) داده است، صرفا کاهنانی که از سوی کلیسای پیتر (کاتولیک رومی) Ordain شده باشند این امکان را دارند که مناسک سبعه را اجرا کنند.
مارتین لوتر کل این پارادایم را به چالش کشید و به طور خلاصه تاکید کرد که این رویکرد «قانوننما» یا Nomological که کلیسای کاتولیک در پیش گرفته است، اساسا انحراف مسیحیت از نظم اولیه و حقیقی آن است. او تاکید کرد که دگمای Grace کاملا صریح و مشخص است: انسانها به واسطه سزاوار بودن یا انجام کارهای خاص نیست که رستگار میشوند. رستگاری یک هدیه یک طرفه است که از طرف خداوند به فرد اعطا میشود و فرد برای بهرهمندی از آن صرفا لازم است که به این روایت کائناتی و الهیاتی «ایمان» داشته باشد. این تاکید لوتر به یکی از اصلیترین آموزههای او یعنی «صرف ایمان» یا Sola Fide تبدیل شد. یعنی انسان برای رستگاری صرفا به ایمان نیاز دارد و لاغیر. به عبارت دیگر، از دید لوتر، بهشت را به بهانه میدهند و نه به بها.
ادامه👇