روایت مولود خانلری درباره کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران
فرانسه بودم که یک کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران را پیشنهاد دادم، درست در همان واقعه بگیر و ببند بود ۱۹۵۳ یا ۵۴ بود. ۵۳-۵۴ بود که مصدق را گرفتند. این آقایان حزب کمونیست از من استقبال کردند و گفتند بسیار کار خوبی است.
گفتند تو خودت چه میخواهی بکنی؟ گفتم من میروم ژان پل سارتر را میبینم. گفتند معلوم نیست و اینها. آنها میانهای با ژان پل سارتر نداشتند. سخت ژان پل سارتر به آنها پریده بود و قضیه کنگره پیش آمده بود، از وکس بیرون آمده بود، چون ژان پل سارتر در اینجا در وکس شوروی هم عضو بود. او بیرون آمد و فریاد زد. خلاصه اینها مسائلی بود که اینها هم با او میانهای نداشتند. «بورژوا و فلان».
گفتم در ایران خیلی اهمیت دارد، در جهان هم خیلی اهمیت دارد. من شخصاً هم به شما بگویم بسیار بسیار از وجودم به ژان پل سارتر علاقهمند بودم. اصلاً نامه نوشتم و وقت خواستم. سکرترش جواب داد و روزی وقت داد و من رفتم. اولین بار بود که میدیدمش؛ یعنی برای اینجوری و الا خیلی دیده بودمش، در کنفرانس خیلی. گفتم وضع من این است و من یک زن ایرانی هستم که مبارزه میکنم. مملكتم این است، گرفتاریم این است. خیلی برای مصدق تأثر خورد. البته برای افسران هم که گرفتند، برای آزادی آنها.
گفتم یک همچین تقاضائی از شما دارم آیا شما قبول میکنید؟ گفت من ایرانولوگ نیستم. اگر دراینباره کمکی به من بشود که درباره ایران توضیحات درستی داده بشود من با کمال میل حاضرم. من گفتم عهدهدار میشوم اگر شما قبول بفرمائید خودم در کنار شما conseiller این کار، گفتم خود من. گفت که من به شما جواب خواهم داد. بعد از چند روز یک نامهای به من نوشت که من پذیرفتم نظر شما را ولی از شما میخواهم که شما هم خودتان conseiller این کمیته باشید و در ضمن هم با دیگر مردان تماس بگیرید و اعضای کمیته مشخص بشود. من president خواهم بود.
از خانم سیمون دوبوار تقاضا کردم که فوراً قبول کردند. آقای پروفسور ژان کلوریج که یکی از مردان بزرگ اینجاست، از مادون رفتم به آکادمی فرانسه از فرانسوا موریاک تقاضا کردم. ایشان پذیرفتند برای کمیته. بعد آراگون وعدهای از نویسندگان و سران آن حزب هم عضو شدند. ژان پل سارتر گفت «هیچ مانعی در کار نیست، آراگون دارای اهمیت زیادی است بنده president هستم هیئتمدیره هستم.»
این عده از آقایان درجهیک، واقعاً درجهیک، یعنی اولین آنتلکتوئلهای فرانسه برای این کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران عضو شدند که این تا مرگ سارتر باقی بود. تا مرگ ژان پل سارتر باقی ماند و مبارزه بسیار شدیدی کرد. واقعاً شاید تنها کمیتهای که شاه را میترساند یا به قول لوموند میلرزاند. برای اینکه تمام اوقات میپرسید این اصلاً چیست.
مصاحبه مولود خانلری با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار دوم
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY
فرانسه بودم که یک کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران را پیشنهاد دادم، درست در همان واقعه بگیر و ببند بود ۱۹۵۳ یا ۵۴ بود. ۵۳-۵۴ بود که مصدق را گرفتند. این آقایان حزب کمونیست از من استقبال کردند و گفتند بسیار کار خوبی است.
گفتند تو خودت چه میخواهی بکنی؟ گفتم من میروم ژان پل سارتر را میبینم. گفتند معلوم نیست و اینها. آنها میانهای با ژان پل سارتر نداشتند. سخت ژان پل سارتر به آنها پریده بود و قضیه کنگره پیش آمده بود، از وکس بیرون آمده بود، چون ژان پل سارتر در اینجا در وکس شوروی هم عضو بود. او بیرون آمد و فریاد زد. خلاصه اینها مسائلی بود که اینها هم با او میانهای نداشتند. «بورژوا و فلان».
گفتم در ایران خیلی اهمیت دارد، در جهان هم خیلی اهمیت دارد. من شخصاً هم به شما بگویم بسیار بسیار از وجودم به ژان پل سارتر علاقهمند بودم. اصلاً نامه نوشتم و وقت خواستم. سکرترش جواب داد و روزی وقت داد و من رفتم. اولین بار بود که میدیدمش؛ یعنی برای اینجوری و الا خیلی دیده بودمش، در کنفرانس خیلی. گفتم وضع من این است و من یک زن ایرانی هستم که مبارزه میکنم. مملكتم این است، گرفتاریم این است. خیلی برای مصدق تأثر خورد. البته برای افسران هم که گرفتند، برای آزادی آنها.
گفتم یک همچین تقاضائی از شما دارم آیا شما قبول میکنید؟ گفت من ایرانولوگ نیستم. اگر دراینباره کمکی به من بشود که درباره ایران توضیحات درستی داده بشود من با کمال میل حاضرم. من گفتم عهدهدار میشوم اگر شما قبول بفرمائید خودم در کنار شما conseiller این کار، گفتم خود من. گفت که من به شما جواب خواهم داد. بعد از چند روز یک نامهای به من نوشت که من پذیرفتم نظر شما را ولی از شما میخواهم که شما هم خودتان conseiller این کمیته باشید و در ضمن هم با دیگر مردان تماس بگیرید و اعضای کمیته مشخص بشود. من president خواهم بود.
از خانم سیمون دوبوار تقاضا کردم که فوراً قبول کردند. آقای پروفسور ژان کلوریج که یکی از مردان بزرگ اینجاست، از مادون رفتم به آکادمی فرانسه از فرانسوا موریاک تقاضا کردم. ایشان پذیرفتند برای کمیته. بعد آراگون وعدهای از نویسندگان و سران آن حزب هم عضو شدند. ژان پل سارتر گفت «هیچ مانعی در کار نیست، آراگون دارای اهمیت زیادی است بنده president هستم هیئتمدیره هستم.»
این عده از آقایان درجهیک، واقعاً درجهیک، یعنی اولین آنتلکتوئلهای فرانسه برای این کمیته دفاع از زندانیان سیاسی ایران عضو شدند که این تا مرگ سارتر باقی بود. تا مرگ ژان پل سارتر باقی ماند و مبارزه بسیار شدیدی کرد. واقعاً شاید تنها کمیتهای که شاه را میترساند یا به قول لوموند میلرزاند. برای اینکه تمام اوقات میپرسید این اصلاً چیست.
مصاحبه مولود خانلری با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار دوم
🌏جامعهشناسی👇
🆔 @IRANSOCIOLOGY