پایانی دیگر
انسان، فانی است. هر چه به او ربطی دارد نیز همینگونه است؛ فانی و گذرا. از این واقعیت هیچ گریزی نیست. باید به آن تن داد و به تمامی، پذیرفت.
نوشتهها و نوشتنها هم همینطورند. فانیاند و در آستانهی فراموشی. دلبستنی نیستند. «باید گذاشت و گذشت». گاهی آدم باید سفرهای دیگری را آغاز کند. در جایی دیگر. شاید در درون.
دیگر در اینجا و «اینکجا» نخواهم نوشت. از تمامی شما سپاسگزارم که در این چند سال اخیر، برای گفتن و شنیدن و دیدن و رنج کشیدن و لذت بردن و جستجوی روشناییها در این مدت همراهم بودید. به امید روزهای بهتر برای ایران عزیز و مردمان عزیز همسرنوشت و همسایهی ما، از افغانستان مهربان تا سوریهی رنجکشیده و بیصدا. از عربستان تا عراق و از مصر و تونس و مراکش تا کشمیر و کاشغر. شاید روزی دیگر، دوباره با هم بنویسیم و به «اینجا» و اکنون و آنجا و «ناکجا» فکر کنیم...
«پنج روزی که در این مرحله مهلت داری
خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست
بر لب بحر فنا منتظریم ای ساقی
فرصتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیست...
دردمندی من سوخته زار و نزار
ظاهرا حاجت تقریر و بیان این همه نیست»
انسان، فانی است. هر چه به او ربطی دارد نیز همینگونه است؛ فانی و گذرا. از این واقعیت هیچ گریزی نیست. باید به آن تن داد و به تمامی، پذیرفت.
نوشتهها و نوشتنها هم همینطورند. فانیاند و در آستانهی فراموشی. دلبستنی نیستند. «باید گذاشت و گذشت». گاهی آدم باید سفرهای دیگری را آغاز کند. در جایی دیگر. شاید در درون.
دیگر در اینجا و «اینکجا» نخواهم نوشت. از تمامی شما سپاسگزارم که در این چند سال اخیر، برای گفتن و شنیدن و دیدن و رنج کشیدن و لذت بردن و جستجوی روشناییها در این مدت همراهم بودید. به امید روزهای بهتر برای ایران عزیز و مردمان عزیز همسرنوشت و همسایهی ما، از افغانستان مهربان تا سوریهی رنجکشیده و بیصدا. از عربستان تا عراق و از مصر و تونس و مراکش تا کشمیر و کاشغر. شاید روزی دیگر، دوباره با هم بنویسیم و به «اینجا» و اکنون و آنجا و «ناکجا» فکر کنیم...
«پنج روزی که در این مرحله مهلت داری
خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست
بر لب بحر فنا منتظریم ای ساقی
فرصتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیست...
دردمندی من سوخته زار و نزار
ظاهرا حاجت تقریر و بیان این همه نیست»