نقش معلم بهعنوان شوهر جدید بیوهای که در آن وضعیت متروک زندگی میکند، نشاندهنده بیاهمیت بودن ما در تقابل با بافت بزرگتر کل جهان بهعنوان افراد ناشناس سرگردان در فضای باز است، مانند ذرات ریز دانهریز شن که در میان اقیانوسی وسیع گم شدهاند. فیلمبرداری واضح و دقیق سگاوا در این فیلم به ماسه زندگی بخشیده است.
زن قهرمان نقل میکند که چگونه شوهر و دخترش در طوفان شن جان خود را از دست داده اند و استخوانهای آنها احتمالاً در زیر این تودههای شن دفن شده است. اگرچه برای بیننده و حتی معلم غیرمنطقی به نظر میرسد، اما توضیحات او هدف کافی در زندگی اش را برای او فراهم میکند تا در این موقعیت بی پایان برای زنده ماندن تلاش کند. علیرغم فقدان مبنای منطقی، فیلم به طور عجیبی بسیار واقع گرایانه است، به خصوص در نحوه نگاه کردن دوربین به پوست برهنه زن در حالی که او پشت به معلم خوابیده است و حس تقریباً ملموسی را به ما میدهد که دارای ظرافتهای وابسته به عشق شهوانی است. پذیرش سرنوشت زن، اگرچه تکان دهنده است، اما با توجه به دلایل او برای ماندن در کنار آنچه از خانواده اش باقی مانده است، هنوز تا حدودی قابل درک است. با این حال، این تبدیلِ تدریجی انسان منطقی به از دست دادن انگیزه خود برای فرار، به طوری که در نهایت او ماندن در آن گودال شنی را انتخاب میکند، است که ما را کاملاً وحشت زده میکند.
تماشای دوباره این فیلم بعد از سالها مرا به یاد جمله ای از آهنگ معروف «هتل کالیفرنیا» انداخت که میگوید: «هر وقت دوست داری میتوانی وارد شوی، اما هرگز نمیتوانی آنجا را ترک کنی». هنگامی که معلم مدرسه بی خبر برای گذراندن شب به خانه بیوه جوان هدایت میشود، او بدون اینکه متوجه شود به قبر خودش میرود. تنها سخنان زن «روز اول نه» هنگامی که مرد پیشنهاد میکند که برای کندن شنها کمک کند، ما را نسبت به کل مذاکره با روستاییان محتاط میکند. وقتی صبح روز بعد، مرد آماده رفتن میشود و نردبان را پیدا نمیکند، به نظرش سرگرم کننده است، اما نتهای دلخراش پسزمینه تاکمیتسو نشان میدهد که او در اعتماد کردن به روستاییان بسیار در اشتباه است. تفسیرِ این که آیا روستاییان به او کمک کرده اند یا او را به دام انداخته اند، به عهده تماشاگران است و تصمیم برای تماشای این فیلم با نگاهی بدبینانه یا خوشبینانه نیز همینطور.
✍ #فاطمه_علی_اکبریان
🎥 Woman in the dunes 1964
join 👉 @honar7modiran
زن قهرمان نقل میکند که چگونه شوهر و دخترش در طوفان شن جان خود را از دست داده اند و استخوانهای آنها احتمالاً در زیر این تودههای شن دفن شده است. اگرچه برای بیننده و حتی معلم غیرمنطقی به نظر میرسد، اما توضیحات او هدف کافی در زندگی اش را برای او فراهم میکند تا در این موقعیت بی پایان برای زنده ماندن تلاش کند. علیرغم فقدان مبنای منطقی، فیلم به طور عجیبی بسیار واقع گرایانه است، به خصوص در نحوه نگاه کردن دوربین به پوست برهنه زن در حالی که او پشت به معلم خوابیده است و حس تقریباً ملموسی را به ما میدهد که دارای ظرافتهای وابسته به عشق شهوانی است. پذیرش سرنوشت زن، اگرچه تکان دهنده است، اما با توجه به دلایل او برای ماندن در کنار آنچه از خانواده اش باقی مانده است، هنوز تا حدودی قابل درک است. با این حال، این تبدیلِ تدریجی انسان منطقی به از دست دادن انگیزه خود برای فرار، به طوری که در نهایت او ماندن در آن گودال شنی را انتخاب میکند، است که ما را کاملاً وحشت زده میکند.
تماشای دوباره این فیلم بعد از سالها مرا به یاد جمله ای از آهنگ معروف «هتل کالیفرنیا» انداخت که میگوید: «هر وقت دوست داری میتوانی وارد شوی، اما هرگز نمیتوانی آنجا را ترک کنی». هنگامی که معلم مدرسه بی خبر برای گذراندن شب به خانه بیوه جوان هدایت میشود، او بدون اینکه متوجه شود به قبر خودش میرود. تنها سخنان زن «روز اول نه» هنگامی که مرد پیشنهاد میکند که برای کندن شنها کمک کند، ما را نسبت به کل مذاکره با روستاییان محتاط میکند. وقتی صبح روز بعد، مرد آماده رفتن میشود و نردبان را پیدا نمیکند، به نظرش سرگرم کننده است، اما نتهای دلخراش پسزمینه تاکمیتسو نشان میدهد که او در اعتماد کردن به روستاییان بسیار در اشتباه است. تفسیرِ این که آیا روستاییان به او کمک کرده اند یا او را به دام انداخته اند، به عهده تماشاگران است و تصمیم برای تماشای این فیلم با نگاهی بدبینانه یا خوشبینانه نیز همینطور.
✍ #فاطمه_علی_اکبریان
🎥 Woman in the dunes 1964
join 👉 @honar7modiran