با آمدن پلیس مردم داگویل نگران می شوند. از نو در یک نشست همگانی رای می دهند که هر چند گریس می تواند همچنان در داگویل بماند، اما به دلیل خطری که از سوی او متوجه اهالی ست، می بایست سختکوش تر باشد و مزد کمتری بگیرد. کم کم گریس مورد آزار قرارمی گیرد و زن ها از او مثل یک برده کار می کشند ومردها او را وسیله هوسرانی خود می کنند. دست آخر او را مانند یک سگ به زنجیر بسته و همچنان از جسم، زنانگی و نیروی کار او بهره می گیرند.
همانند اغلب فیلم های فون تریه در اینجا هم شاهد قهرمانی هسیم که در یک دنیای شرور و وحشی زندگی می کند که اثری از اخلاقیات وجود ندارد.فون تریه برای نشان دادن زندگی زنی که با فرار از دست افراد شرور به یک روستای کوچک به نام داگویل پناه می آورد، از طراحی تئاتری استفاده می کند. روش فون تریه دراماتیک و صریح است اما بر جریان احساسی و روانی داستان تاثیر میگذارد. در این دنیای حقیقی هیچ امید و نقطه مثبتی وجود ندارد. هرچقدر هم که به عقب نگاه کنید بازهم این دنیا شما را اسیر کرده و همانطور که فون تریه می خواهد ترغیب تان می کند. بازی نیکول کیدمن در نقش گریس بسیار باور پذیر و زیباست. او به خوبی نقش زنی را ایفا می کند که تجاوز و رفتارهای غیرانسانی را متحمل شده و درد او آنقدر حقیقی است که تا مغز استخوان تان نفوذ می کند. یک اجرای جسورانه از یک فیلم جسورانه.
داگویل جهان متمدن ماست، داگویل جایی است که در آن عشق مفهومی سیاسی به خود میگیرد، در اینجا به تعبیر فوکو عشق نوعی سلطه درونی بر دیگری است! رابطه ای نابرابر که یک طرف آن تحت انقیاد قرار میگیرد، که یقینا زن است.
گریس مسیح است با جنسیت زنانه که بار گناهان جامعه بشری(داگویل) را به دوش میگیرد، محبت او بلای جان او میشود، نقطه قوت او همان نقطه ضعف اوست، ساکنان داگویل ابتدا او را پس می زنند ولی وقتی می بینند حفره ای گرم در میان پاهای اوست او را همچون ابژه ای هوس بار می پذیرند؛ منطق آنها میل جنسی آنهاست روشنفکرترین آنها تام ادعای عشق ورزی می کند ولی جز انگیزه هایش چیز دیگری در گریس نمی یابد. این محکومیت تاریخی زن است، زن خودش نافی خویش است زنانگی او بلای جان اوست در صحنه تجاوز بن به گریس در میان سیب ها که یادآور الهیات مسیحی است( انجام گناه اولیه توسط حوا و خوردن میوه ممنوعه) مرد متجاوز همچون سیبی تازه به گریس چنگ می اندازد، گناه گریس زن بودن اوست بنابراین شایسته آن است که مورد تجاوز قرار گیرد!
فون تریر دیوارها را قراردادهای بسیار ابتدایی در حد مرزبندیهای گچی می داند که هرگز قادر به پنهان کردن رازها و اتفاقات نیستند؛ چشمان خدا همه چیز را می بیند، گریسی که در معدن پنهان شده ،تمام قد آشکار است و حتی صحنه شنیع تجاوز چاک به گریس، در معرض دید کل قرار دارد و یا گریس که در وانت بار در کنار سیبها پنهان شده از ورای پوشش بار نیز کاملا مشهود است و به قول متن فیلم: "سیب کاملا رسید ه ای است" که شیطان به خوردنش اغوا می کند، همچنان که آدم و حوا را اغوا کرد.
تام شخصیتی است که قضاوت در مورد او مشکل است. شاید فون تریه عمداً درمعرفی شخصیت تام تناقضگویی کرده تا شخصیت او را پیچیده نشان دهد. فون تریه در طول فیلم به طور ضمنی و بسیار نامریی تام را معرفی می کند و تنها دربخش های آخر فیلم است که صریحاً در مورد او حرف می زند.
در فیلم هرگاه اتفاق ناگواری برای گریس پیش میآید مانند تجاوز به او، شکستن مجسمه ها، وقتی که گریس را با وانت پُر از سیب به داگویل بر میگردانند و یا هنگامی که قلاده به گردنش می زنند، تام در خیابان قدم می زند، او در این مواقع همیشه پشت صحنه است.
🎥 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran
همانند اغلب فیلم های فون تریه در اینجا هم شاهد قهرمانی هسیم که در یک دنیای شرور و وحشی زندگی می کند که اثری از اخلاقیات وجود ندارد.فون تریه برای نشان دادن زندگی زنی که با فرار از دست افراد شرور به یک روستای کوچک به نام داگویل پناه می آورد، از طراحی تئاتری استفاده می کند. روش فون تریه دراماتیک و صریح است اما بر جریان احساسی و روانی داستان تاثیر میگذارد. در این دنیای حقیقی هیچ امید و نقطه مثبتی وجود ندارد. هرچقدر هم که به عقب نگاه کنید بازهم این دنیا شما را اسیر کرده و همانطور که فون تریه می خواهد ترغیب تان می کند. بازی نیکول کیدمن در نقش گریس بسیار باور پذیر و زیباست. او به خوبی نقش زنی را ایفا می کند که تجاوز و رفتارهای غیرانسانی را متحمل شده و درد او آنقدر حقیقی است که تا مغز استخوان تان نفوذ می کند. یک اجرای جسورانه از یک فیلم جسورانه.
داگویل جهان متمدن ماست، داگویل جایی است که در آن عشق مفهومی سیاسی به خود میگیرد، در اینجا به تعبیر فوکو عشق نوعی سلطه درونی بر دیگری است! رابطه ای نابرابر که یک طرف آن تحت انقیاد قرار میگیرد، که یقینا زن است.
گریس مسیح است با جنسیت زنانه که بار گناهان جامعه بشری(داگویل) را به دوش میگیرد، محبت او بلای جان او میشود، نقطه قوت او همان نقطه ضعف اوست، ساکنان داگویل ابتدا او را پس می زنند ولی وقتی می بینند حفره ای گرم در میان پاهای اوست او را همچون ابژه ای هوس بار می پذیرند؛ منطق آنها میل جنسی آنهاست روشنفکرترین آنها تام ادعای عشق ورزی می کند ولی جز انگیزه هایش چیز دیگری در گریس نمی یابد. این محکومیت تاریخی زن است، زن خودش نافی خویش است زنانگی او بلای جان اوست در صحنه تجاوز بن به گریس در میان سیب ها که یادآور الهیات مسیحی است( انجام گناه اولیه توسط حوا و خوردن میوه ممنوعه) مرد متجاوز همچون سیبی تازه به گریس چنگ می اندازد، گناه گریس زن بودن اوست بنابراین شایسته آن است که مورد تجاوز قرار گیرد!
فون تریر دیوارها را قراردادهای بسیار ابتدایی در حد مرزبندیهای گچی می داند که هرگز قادر به پنهان کردن رازها و اتفاقات نیستند؛ چشمان خدا همه چیز را می بیند، گریسی که در معدن پنهان شده ،تمام قد آشکار است و حتی صحنه شنیع تجاوز چاک به گریس، در معرض دید کل قرار دارد و یا گریس که در وانت بار در کنار سیبها پنهان شده از ورای پوشش بار نیز کاملا مشهود است و به قول متن فیلم: "سیب کاملا رسید ه ای است" که شیطان به خوردنش اغوا می کند، همچنان که آدم و حوا را اغوا کرد.
تام شخصیتی است که قضاوت در مورد او مشکل است. شاید فون تریه عمداً درمعرفی شخصیت تام تناقضگویی کرده تا شخصیت او را پیچیده نشان دهد. فون تریه در طول فیلم به طور ضمنی و بسیار نامریی تام را معرفی می کند و تنها دربخش های آخر فیلم است که صریحاً در مورد او حرف می زند.
در فیلم هرگاه اتفاق ناگواری برای گریس پیش میآید مانند تجاوز به او، شکستن مجسمه ها، وقتی که گریس را با وانت پُر از سیب به داگویل بر میگردانند و یا هنگامی که قلاده به گردنش می زنند، تام در خیابان قدم می زند، او در این مواقع همیشه پشت صحنه است.
🎥 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran