گریس را برای جلوگیری از فرار او و به نام حفظ کیان اجتماع، درست مانند روزگاران قدیم به قلاده می بندند، اما نرم نرمک می گویند: «گریس! این یک تنبیه نیست، زنجیر گردنت چنان است که راحت بتوانی با آن راه بروی ودر رختخواب بیاسایی! ».
همۀ نهادها وتأسیسات داگویل، به شرارت ورذالت کمین کرده در تکه ای از طبیعت بشری آلوده شده است؛ از کلیسا، گاراژ، کامیون و معدن تا مجمع بظاهر دموکراتیک شهر و آسیاب و خیابان و مزرعه! همه جا رد پایی از تظاهر ودروغ وهرزگی و ریاکاری است؛ چه آنگاه که گریس را تکفیر مذهبی می کنند وچه احکام ایدئولوژیک قضاوتهای متجددانه و تحلیل های روشنفکرانۀ شان.
تصویر بشر در داگویل، جنبنده های پر مدعایی است که از همدیگر بدترین توقعات را دارند، معاملۀ ابزاری با یکدیگر روا می دارند، نگاهشان به هم، ریاکارانه و بددلانه است، به راحتی وسوسه می شوند، نیروی کار زن را به همراه نیروی زندگی وزنانگی او استثمار می کنند، خیانت می ورزند و یا انتقام می کشند. قربانیان نیز با همان مشکلی دست به گریبان می شوند که ستمگران ونابکاران هستند.
در این وضعیت سگی ما، فیلم، هیچ افقی از راه برون شدن ندارد که برای مان نشان بدهد؛ جز پنجره ای که یکبار به طرز مبهمی گشوده می شود، آن هم در جایی که چشمی از داگویل برای دیدن آن نیست، تنها یکی از ساکنان در آنجاست و او نابینای میانسال شهر است. اما او را نیز در پشت تمامی غرور مردانۀ خود و البته مانند همۀ مردان دیگر، سرانجام اسیر حقارت حس لامسه ای می بینیم که در میان پاهای لرزان گریس، به هرزه، می گردد.
در این فیلم می توانیم کودکان را ببینیم که از کودکی با وقاحت و خشونت و کینه رشد می یابند. برخورد تنها پسر بچه دهکده با گریس را می توان دید که چه طور دروغ می گوید و تهمت می زند.
✍ #مقصود_فراستخواه
🎥 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran
همۀ نهادها وتأسیسات داگویل، به شرارت ورذالت کمین کرده در تکه ای از طبیعت بشری آلوده شده است؛ از کلیسا، گاراژ، کامیون و معدن تا مجمع بظاهر دموکراتیک شهر و آسیاب و خیابان و مزرعه! همه جا رد پایی از تظاهر ودروغ وهرزگی و ریاکاری است؛ چه آنگاه که گریس را تکفیر مذهبی می کنند وچه احکام ایدئولوژیک قضاوتهای متجددانه و تحلیل های روشنفکرانۀ شان.
تصویر بشر در داگویل، جنبنده های پر مدعایی است که از همدیگر بدترین توقعات را دارند، معاملۀ ابزاری با یکدیگر روا می دارند، نگاهشان به هم، ریاکارانه و بددلانه است، به راحتی وسوسه می شوند، نیروی کار زن را به همراه نیروی زندگی وزنانگی او استثمار می کنند، خیانت می ورزند و یا انتقام می کشند. قربانیان نیز با همان مشکلی دست به گریبان می شوند که ستمگران ونابکاران هستند.
در این وضعیت سگی ما، فیلم، هیچ افقی از راه برون شدن ندارد که برای مان نشان بدهد؛ جز پنجره ای که یکبار به طرز مبهمی گشوده می شود، آن هم در جایی که چشمی از داگویل برای دیدن آن نیست، تنها یکی از ساکنان در آنجاست و او نابینای میانسال شهر است. اما او را نیز در پشت تمامی غرور مردانۀ خود و البته مانند همۀ مردان دیگر، سرانجام اسیر حقارت حس لامسه ای می بینیم که در میان پاهای لرزان گریس، به هرزه، می گردد.
در این فیلم می توانیم کودکان را ببینیم که از کودکی با وقاحت و خشونت و کینه رشد می یابند. برخورد تنها پسر بچه دهکده با گریس را می توان دید که چه طور دروغ می گوید و تهمت می زند.
✍ #مقصود_فراستخواه
🎥 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran