با دیالوگهای کوتاه و مهمیکه در مورد تام میآید، در همان ابتدای فیلم میتوان حدس زد که تام آدمی است نفع پرست که در واقع دلسوز هیچ کس نیست مگر خودش.
شخصیت تام درگفت وگوهاییکه با گریس دارد نیز خود را نشان می دهد. او در بخش مقدمه به گریس میگوید: تو خیلی کارها از دستت بر می آید که برای داگویل انجام بدهی. در همان بخش اول گریس متوجه می شود که با وجود فضایلی که در مردم داگویل هست یک چیزی عجیب است، اما هیچ اشاره ای به آن نمی کند.
تام به گریس اظهار علاقه می کند ولی گریس از او می خواهد که رابطهشان را همچنان که هست بهپذیرد – عشقی پاک و بدون تماس .
در بخش پنجم بعد از اینکه پلیس برای دومین بار به داگویل مراجعت میکند، گریس تصمیم به رفتن ازآنجا میکند ولی باز تام است که مخالفت می کند، او نقشههای بیشتری برای گریس دارد. تام به صورت بسیار روشن به گریس میگوید: از دید تجاری ماندن تو در اینجا ارزش داره. تام نظر اهالی را مبتنی بر اینکه او باید بیشتر از گذشته به آنها برسد و روزی چندین دفعه به آنها سر بزند را به گریس اعلام می کند. وقتی گریس با تام مشورت میکند تام این کار را بهترین راه می داند.در همین بخش پنجم است که گریس لحظهای به تام شک می کند. باز در اینجا فون تریه میخواهد پیش ذهنیتی را در مورد اتفاقاتی که قرار است اتفاق بیفتد به تماشاچی بدهد.
دیگر شخصیتهای فیلم چندان مهم نیستند مگر چاک که او هم اهل داگویل نیست و مانند گریس به آنجا مهاجرت کرده است. اهالی داگویل آدمهای بیچارهای هستند. گریس در مورد آنها می گوید: چطور می توانم از آنها متنفر باشم در حالی که آنها آنقدر حقیر و پست هستند – شاید اگر من هم در خانهای مثل خانهی آنها بودم همان کارهای زشت و نامردانهی آنها را انجام می دادم.
فیلم داگویل جزء سه فیلمی از فون تریه است که آنها را " آمریکا سرزمین فرصت های طلایی" نام نهاده است.
اوضاع تا زماني كه مردم شهر نفهميده اند كه گريس از دست گنگسترها فراري است به خوبي پيش ميرود اما بعد از آن مردم شهر با اين استدلال كه گريس بايد بخاطر خطري كه متوجه مردم شهر مي كند بيشتر كار بكند و كمتر پول بگيرد، شروع به بهره كشي از او مي كنند.
آرامش بی نظیر جامعه از طریق اعلامیه های پلیس مختل می شود که اعلام می کند گریس ناپدید شده است، و او را دزدیده اند.
استفاده ابزاری از غریبه
در اینجا، در دیدگاه انتقادی فون تریر، غریبه به منبع خوبی تبدیل می شود تا زمانی که از آن سوء استفاده نشود. احساسات و ترس تنها بهانه های ریاکاری در تلاش برای توجیه سودگرایی بورژوازی هستند. دفاع از قلمرو، لهجه ای که به ریشه های افراد تعلق دارد، ترغیب افراد یک ملت به داشتن چیزی مشترک، تنها ابزاری برای تحقق منافع شخصی خود هستند.
با این وجود، غریبه ای که به ملت تعلق ندارد، فایده اجتماعی خود را تنها به واسطه اینکه یک وسیله است دارد.
در سرمایه داری، افراد حضور دیگران در اطراف خود را نمی بینند. بلکه فقط کالاهایی را که می توانند (باید) مورد استفاده قرار گیرند را حس می کنند.
🎥 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran
شخصیت تام درگفت وگوهاییکه با گریس دارد نیز خود را نشان می دهد. او در بخش مقدمه به گریس میگوید: تو خیلی کارها از دستت بر می آید که برای داگویل انجام بدهی. در همان بخش اول گریس متوجه می شود که با وجود فضایلی که در مردم داگویل هست یک چیزی عجیب است، اما هیچ اشاره ای به آن نمی کند.
تام به گریس اظهار علاقه می کند ولی گریس از او می خواهد که رابطهشان را همچنان که هست بهپذیرد – عشقی پاک و بدون تماس .
در بخش پنجم بعد از اینکه پلیس برای دومین بار به داگویل مراجعت میکند، گریس تصمیم به رفتن ازآنجا میکند ولی باز تام است که مخالفت می کند، او نقشههای بیشتری برای گریس دارد. تام به صورت بسیار روشن به گریس میگوید: از دید تجاری ماندن تو در اینجا ارزش داره. تام نظر اهالی را مبتنی بر اینکه او باید بیشتر از گذشته به آنها برسد و روزی چندین دفعه به آنها سر بزند را به گریس اعلام می کند. وقتی گریس با تام مشورت میکند تام این کار را بهترین راه می داند.در همین بخش پنجم است که گریس لحظهای به تام شک می کند. باز در اینجا فون تریه میخواهد پیش ذهنیتی را در مورد اتفاقاتی که قرار است اتفاق بیفتد به تماشاچی بدهد.
دیگر شخصیتهای فیلم چندان مهم نیستند مگر چاک که او هم اهل داگویل نیست و مانند گریس به آنجا مهاجرت کرده است. اهالی داگویل آدمهای بیچارهای هستند. گریس در مورد آنها می گوید: چطور می توانم از آنها متنفر باشم در حالی که آنها آنقدر حقیر و پست هستند – شاید اگر من هم در خانهای مثل خانهی آنها بودم همان کارهای زشت و نامردانهی آنها را انجام می دادم.
فیلم داگویل جزء سه فیلمی از فون تریه است که آنها را " آمریکا سرزمین فرصت های طلایی" نام نهاده است.
اوضاع تا زماني كه مردم شهر نفهميده اند كه گريس از دست گنگسترها فراري است به خوبي پيش ميرود اما بعد از آن مردم شهر با اين استدلال كه گريس بايد بخاطر خطري كه متوجه مردم شهر مي كند بيشتر كار بكند و كمتر پول بگيرد، شروع به بهره كشي از او مي كنند.
آرامش بی نظیر جامعه از طریق اعلامیه های پلیس مختل می شود که اعلام می کند گریس ناپدید شده است، و او را دزدیده اند.
استفاده ابزاری از غریبه
در اینجا، در دیدگاه انتقادی فون تریر، غریبه به منبع خوبی تبدیل می شود تا زمانی که از آن سوء استفاده نشود. احساسات و ترس تنها بهانه های ریاکاری در تلاش برای توجیه سودگرایی بورژوازی هستند. دفاع از قلمرو، لهجه ای که به ریشه های افراد تعلق دارد، ترغیب افراد یک ملت به داشتن چیزی مشترک، تنها ابزاری برای تحقق منافع شخصی خود هستند.
با این وجود، غریبه ای که به ملت تعلق ندارد، فایده اجتماعی خود را تنها به واسطه اینکه یک وسیله است دارد.
در سرمایه داری، افراد حضور دیگران در اطراف خود را نمی بینند. بلکه فقط کالاهایی را که می توانند (باید) مورد استفاده قرار گیرند را حس می کنند.
🎥 Dogville 2003
Join 👉 @honar7modiran