از خودم غافل شدم
طوری که هر زمان احساس کردم تنهام هیچکس نبود که دردمو بهش بگم
چون اونی که بقیه بهش پناه می آوردن من بودم
نوبت به خودم که می رسید پناهی نداشتم
طوری که هر زمان احساس کردم تنهام هیچکس نبود که دردمو بهش بگم
چون اونی که بقیه بهش پناه می آوردن من بودم
نوبت به خودم که می رسید پناهی نداشتم