Forward from: تأمل-Contemplation
به یاد هدی صابر
عقبتر از زمانه، فراتر از آینده
میگفتند اندیشه و عملش از زمانه عقبتر است و همچنان سیاست را با مبارزهای تشکیلاتی تعریف میکند و بر همان اساس عمل میکند، حال آنکه زمانه تغییر کرده است. بله میشود گفت زمانهاش به سر آمده بود، اما از پای نمینشست، مرام و دوستی و بخشش و فداکاری و وفای به عهد هرکدام خسته و زخمی، غریبانه به وادی احتضار میخزیدند. اما او از پای نمینشست و با حسی مادرانه همه را درآغوش نگاه میداشت میداشت. کلافه بود. حتا با نزدیکترین یاران هم به آسانی نمیتوانست همعهد و همقسم شود. برای او سیاست و مبارزه لبریز از اخلاق بود و سیاست و مبارزه در غیبت اخلاق، برایش بیمعنا مینمود، اما زمانهی نو، سیاست و مبارزهی سیاسی اخلاقمدار را با نگاهی آمیخته با طنز و تحقیر به دور افکنده بود. عرصه تنگ بود و مجال پرواز نداشت. سرانجام تصمیم گرفت با سودای پرورش انسانهایی موحد، رفیق، بخشنده، و فداکار به تنهایی در راه قدم نهد. کار مشکل بود، اما رویارویی با مشکل برای او آسان بود. گویی مرحلهی جدیدی در زندگی هدی صابر آغاز میشد.
زمانی که در دانشگاه دهلی دورهی کارشناسی ارشد در علوم سیاسی را میگذراندم، در یکی از دروس که مربوط به سیاست در هند میشد، میخواندم که برخی از سیاسیون مبارز و نامآور در هند که بر تشکیلات حزبی نیرومندی تکیه زده بودند و از قدرت نظریهپردازی هم برخوردار بودند، هنگامی که به دورانی از زندگی میرسیدند که به لحاظ سنی آن را دوران بازنشستگی مینامند، به سوی فعالیتهایی که معمولا اجتماعی خوانده میشود، روی میآوردند. آن زمان متعجب میشدم که چطور کسانی با داشتن تشکیلاتی وسیع و سابقهی سیاسی و مبارزاتی و توانایی تدوین نظریه و دکترین برای رسیدن به اهداف سیاسی، به این سادگی تغییر جهت میدهند و در مسیر فعالیتهای اجتماعی گام مینهد. بعدها در اثر مطالعات و تجربیات بیشتر، دریافتم ماهیت اصلی کار آنان با سیاست به معنای اصیل (آن گونه که آرنت میگوید) که پرداختن به امر عمومی است، در میآمیزد.
محدودیتها و اجبارهایی که باعث ناهمخوانی هدی با زمانه شد او را در مسیری قرار داد که انتهای آن جامعهی مدنی بود. گرچه فعالیت سیاسی و مطبوعاتی هدی را به نوعی در جامعهی مدنی تعریف میکرد، اما در آخرین مرحله از فعالیتهایش او در گسترهای از فعالیتهای متنوع در جامعهی مدنی قرار گرفت. با روحی جماعتگرا، تمامی هم خود را در بهبود و اعتلای وضع مادی و معنوی بخشی از به حاشیه رفتگان در این کشور به کار گرفت.
پس از طرحی که برای توانمندسازی حاشیهنشینان در سطحی نه چندان وسیع در استان خوزستان (آبادان و خرمشهر) اجرا کرد، دست اندرکار طرحی گسترده در همین زمینه در سیستان و بلوچستان شد. شاید در ابتدا به نظر میآمد که فعالیت هدی در سیستان و بلوچستان فعالیت قراردادی و اداری مدیرعامل شرکتی بود که توانسته بود در یک مناقصه طرحی را از سازمان عمران و شهری وزارت مسکن بگیرد. اما پس از آن که تحریمها شروع شد و وزارت مسکن اعلام کرد که طرح باید متوقف شود، هدی با تلاش زیادی سعی کرد منابع مالی را با تکیه بر دوستان و نزدیکانش فراهم کند و آن طرح را ادامه دهد. او تمام نیروی عشق و دوستی و مروت و فداکاری و نظم و سازماندهی خود را در تحقق این طرح به کار گرفت. بر اساس برنامهریزی هدی بنا بود بر روی حدود نهصد جوان در آن مناطق کار شود و آنها آموزش داده شوند تا به مرحلهی اشتغال و کسبوکار برسند و این همه، چیزی فراتر از برنامههایی بود که قرار بود اجرا شود. با وجود آن که به زندان افتاد، همچنان مدیریت این کار را به عهده داشت و تا لحظهی عروج درگیر این طرح بود.
در این مرحله هدف اصلی هدی بهبود وضع حاشیهنشینان این بخش محروم بود و بسیاری را در این تلاش با خود همراه کرد. او کسی نبود که از اولویتهایش چشم بپوشد. اگر بیشترین ساعات عمرش را در سالهای آخر برای طرح توانمندسازی سیستان و بلوچستان گذاشته بود، این یک انتخاب آگاهانه بود. بدینسان، همان کسی که گفته میشد دورانش به سر آمده و از زمانه عقب مانده، با شتاب و سرعتی خارقالعاده از زمانه پیشی گرفت و کاری را آغاز کرد که آیندهای عاری از خشونت و کینه را برمیساخت. گسترش چنین فعالیت جماعتمحور که با رنجها و مشکلات فراوان خاص خود همراه است، بیتردید هم حکومت و هم جامعهی مدنی را در ایران به سمت بهبود وضع محرومین سوق میدهد. هدی در راهی قدم نهاد که در آیندهی ایران به سیاست اخلاقمدار معنا میبخشد.
نوشتار بالا در مجموعهی ششمین یادنامه هدی صابر در سال 1396 به چاپ رسید.
عقبتر از زمانه، فراتر از آینده
میگفتند اندیشه و عملش از زمانه عقبتر است و همچنان سیاست را با مبارزهای تشکیلاتی تعریف میکند و بر همان اساس عمل میکند، حال آنکه زمانه تغییر کرده است. بله میشود گفت زمانهاش به سر آمده بود، اما از پای نمینشست، مرام و دوستی و بخشش و فداکاری و وفای به عهد هرکدام خسته و زخمی، غریبانه به وادی احتضار میخزیدند. اما او از پای نمینشست و با حسی مادرانه همه را درآغوش نگاه میداشت میداشت. کلافه بود. حتا با نزدیکترین یاران هم به آسانی نمیتوانست همعهد و همقسم شود. برای او سیاست و مبارزه لبریز از اخلاق بود و سیاست و مبارزه در غیبت اخلاق، برایش بیمعنا مینمود، اما زمانهی نو، سیاست و مبارزهی سیاسی اخلاقمدار را با نگاهی آمیخته با طنز و تحقیر به دور افکنده بود. عرصه تنگ بود و مجال پرواز نداشت. سرانجام تصمیم گرفت با سودای پرورش انسانهایی موحد، رفیق، بخشنده، و فداکار به تنهایی در راه قدم نهد. کار مشکل بود، اما رویارویی با مشکل برای او آسان بود. گویی مرحلهی جدیدی در زندگی هدی صابر آغاز میشد.
زمانی که در دانشگاه دهلی دورهی کارشناسی ارشد در علوم سیاسی را میگذراندم، در یکی از دروس که مربوط به سیاست در هند میشد، میخواندم که برخی از سیاسیون مبارز و نامآور در هند که بر تشکیلات حزبی نیرومندی تکیه زده بودند و از قدرت نظریهپردازی هم برخوردار بودند، هنگامی که به دورانی از زندگی میرسیدند که به لحاظ سنی آن را دوران بازنشستگی مینامند، به سوی فعالیتهایی که معمولا اجتماعی خوانده میشود، روی میآوردند. آن زمان متعجب میشدم که چطور کسانی با داشتن تشکیلاتی وسیع و سابقهی سیاسی و مبارزاتی و توانایی تدوین نظریه و دکترین برای رسیدن به اهداف سیاسی، به این سادگی تغییر جهت میدهند و در مسیر فعالیتهای اجتماعی گام مینهد. بعدها در اثر مطالعات و تجربیات بیشتر، دریافتم ماهیت اصلی کار آنان با سیاست به معنای اصیل (آن گونه که آرنت میگوید) که پرداختن به امر عمومی است، در میآمیزد.
محدودیتها و اجبارهایی که باعث ناهمخوانی هدی با زمانه شد او را در مسیری قرار داد که انتهای آن جامعهی مدنی بود. گرچه فعالیت سیاسی و مطبوعاتی هدی را به نوعی در جامعهی مدنی تعریف میکرد، اما در آخرین مرحله از فعالیتهایش او در گسترهای از فعالیتهای متنوع در جامعهی مدنی قرار گرفت. با روحی جماعتگرا، تمامی هم خود را در بهبود و اعتلای وضع مادی و معنوی بخشی از به حاشیه رفتگان در این کشور به کار گرفت.
پس از طرحی که برای توانمندسازی حاشیهنشینان در سطحی نه چندان وسیع در استان خوزستان (آبادان و خرمشهر) اجرا کرد، دست اندرکار طرحی گسترده در همین زمینه در سیستان و بلوچستان شد. شاید در ابتدا به نظر میآمد که فعالیت هدی در سیستان و بلوچستان فعالیت قراردادی و اداری مدیرعامل شرکتی بود که توانسته بود در یک مناقصه طرحی را از سازمان عمران و شهری وزارت مسکن بگیرد. اما پس از آن که تحریمها شروع شد و وزارت مسکن اعلام کرد که طرح باید متوقف شود، هدی با تلاش زیادی سعی کرد منابع مالی را با تکیه بر دوستان و نزدیکانش فراهم کند و آن طرح را ادامه دهد. او تمام نیروی عشق و دوستی و مروت و فداکاری و نظم و سازماندهی خود را در تحقق این طرح به کار گرفت. بر اساس برنامهریزی هدی بنا بود بر روی حدود نهصد جوان در آن مناطق کار شود و آنها آموزش داده شوند تا به مرحلهی اشتغال و کسبوکار برسند و این همه، چیزی فراتر از برنامههایی بود که قرار بود اجرا شود. با وجود آن که به زندان افتاد، همچنان مدیریت این کار را به عهده داشت و تا لحظهی عروج درگیر این طرح بود.
در این مرحله هدف اصلی هدی بهبود وضع حاشیهنشینان این بخش محروم بود و بسیاری را در این تلاش با خود همراه کرد. او کسی نبود که از اولویتهایش چشم بپوشد. اگر بیشترین ساعات عمرش را در سالهای آخر برای طرح توانمندسازی سیستان و بلوچستان گذاشته بود، این یک انتخاب آگاهانه بود. بدینسان، همان کسی که گفته میشد دورانش به سر آمده و از زمانه عقب مانده، با شتاب و سرعتی خارقالعاده از زمانه پیشی گرفت و کاری را آغاز کرد که آیندهای عاری از خشونت و کینه را برمیساخت. گسترش چنین فعالیت جماعتمحور که با رنجها و مشکلات فراوان خاص خود همراه است، بیتردید هم حکومت و هم جامعهی مدنی را در ایران به سمت بهبود وضع محرومین سوق میدهد. هدی در راهی قدم نهاد که در آیندهی ایران به سیاست اخلاقمدار معنا میبخشد.
نوشتار بالا در مجموعهی ششمین یادنامه هدی صابر در سال 1396 به چاپ رسید.