#شعر
گفتمش عشق منی، خندید و گفت از دست تو
بغض کردم، بغض من را دید و گفت از دست تو
گفتم این حرف دلم بود و دلم را بردهای
با ادا و ناز خود چرخید و گفت از دست تو
گفتمش یک پنجره وا کرده بر باران، بغل
زود منظور مرا فهمید و گفت از دست تو
گفتمش بی تُ زمستانم جهانم سرد و تار
در نگاهش شعله زد خورشید و گفت از دست تو
گفتمش یک جرعه مستی کاش... ، انگورانه چید
خوشهای پروینتر از ناهید و گفت از دست تو
دم زدم از بی سر و سامانی خود چون نسیم
شانه زد بر گیسوان بید و گفت از دست تو
گفتم ای دریای من نقشی بزن بر ساحلم
زد رقم نقشی به مروارید و گفت از دست تو
گفتمش این باغ گل پیش تُ غیر از خار نیست
خم شد و یک غنچه را بویید و گفت از دست تو
بر لبش تردید بود و عشق در آیینهاش
خط کشید آهسته بر تردید و گفت از دست تو
گفتم از دست چه کس آشفته مویی اینچنین؟
دفتر شعر مرا بوسید و گفت از دست تو
#نشریه_گیل_رخ
@gilrokh3