سلام من علی هستم و17سالم از وقتی بچه بودم این حسو داشتم عاشقشم این داستانی که میخام بگم مال پارسال هست وقتی که ما تصمیم گرفتیم برای مسافرت بریم مشهد بعد ما اونجا یه قوم داریم بابامو از قدیم میشناسن منم مارو تو ایستگاه تاکسی دید وسوارمون کرد و بختم از اونا بگم اونا خیلی پولدارن و از قدیم با بابام رفیق بوده خلاصه مارو برد خونشون یه باغ بزرگ داشتن از شانس خوب من یه دختر داشتن که دو سال از من بزرگتر بود و ناراحت بود که ما اومده بودیم اونجا هم خودش هم مامانش اسمش نازنین بود که نازی صداش میزدن از پاهاش نگم براتون سفید صورتی با لاک قرمز کشیده و سکسی مثل پاهای مامانش زیبا بود تو نخ پاهاش بود که به بهونه هوا خوردن با داداش کوچیکش رفتم حیاط هوا بخوریم و بازی کنیم من به یکم بازی کردیم بهش گفتم تو برو خونه من الان میام برم سرویس آخر باغ گفت باشه تا که رفت رفتم کفش های نازی رو برداشتم کفش نیم بوت سفید کثیف بود منم رفتم دورتر و شروع کردم به بوسیدن وبوکردن اولین بارم بود چون تا حالا همچین خایع نکرده بودم همین که داشتم لیس میزدم دختره اومد بالا سرم و گفت داری چه گوهی میخوری اشغال با دمپای بود من خودمو زدم به اون راه که یهو راه افتاد بره برا همه تعریف کنه من ریدم و افتادم به پاش زانو زدم و التماس کردم اونم گفتم به کسی نمیگه به شرطی که هرچی میگه بگم چشم من گفتم چشم و گفت فعلا برو گمشو بعد فرداش باباش با بابامامان من رفتن مهمونی یکی از آشنا ها و منو اونجا گزاشتن وقتی رفتن مامان. نازی اومد پیشم وگفت نازی برام گفته و اون فهمید من فوت فتیش هستم و هی ازم کار میکشید با نازی وقتی همه کارا تموم شد من خسته بودم که مامان نازی گفت زود بیا پاهاموماساژ بده که درد میکنه منم شروع کردم ماساژ دادن که یهو پاشو زد به دهنم گفت زود باش پاهامو بلیس من شروع کردم لیس زدن و بوکردن که یهو خود نازی با جوراب های سفید وکثیفش اومد و بهم گفت دراز بکش و با جفت پاش رفت رو صورتم بعد نشست روی مبل گفت زانو بزن من زانو زدم و خیلی تحقیر شدم و اونا خیلی خوششون میومد منو تحقیر میکردن روزمین تف میکردن ومیگفتن سجده کن وبلیس فحش میدادن و مامانش یهو گفت بسه جورایی نازی جون دربیار زود و برو بشور بعد بیا بعد اومدم و مامانش رفت با دوستش تلفنی حرف بزنه که نازی هم لپتاپش رو برداشت و فیلم میدید ویکی زد تو گوشم وگفت همینطور چهار دست و پا وایسا وتا نگفتم تکون نخور 30دقیقه فیلم میدید و بعدش گفت زود پاهام رو تمیز کن منم شروع کردم به بوسیدن وبوکردن پلیس زدن که یهو پاشد و رفت کفشش رو پاش کرد وگفت دراز بکش و پاشنه پاشو کرد دهنم و گفت کفشمو در بیار و تمیز کن کفشش رو تمیز کردن و پاشو آورد نزدیک دهنم و کلان کرد تو دهنم داشتم خفه میشدم که مامان ش اومد و گفت بسه دیگه تو هم برو گمشو دستشویی رو تمیز کنم.