🔹به دهه هشتادی ها گفتیم «نسل زی»،به این نسل چه میخواهیم بگوییم؟
صادق زیباکلام
🔹ساعت ۸ نشده بود که دامادم مهدی، تلفن زد و گفت میتونم برم ماهور و ببرم مهد. دخترم مریم، ماکان را برده بود مدرسه و برای مهدی کار بانکی پیش آمده بود میبایستی میرفت. وقتی رسیدم منزلشان ماهور هنوز خواب بود. برخلاف پدر و مادر ، من عجلهای برای رفتن ندارم و بیدارش نمیکنم. صبر میکنم تا خودش بیدار بشه. وقتی بیدار شد و من را دید فهمید پدر مادرش نیستند و من میبرمش مهد.فقط گفت ۵ تا لقمه بیشتر برام نگیر.
🔹از همون لقمه های پنیر و گوجه فرنگی میخوام که خودت برام میگیری. داشتم لباس هاشو تنش میکردم که پرسید" بابایی چرا شما مثل بابا مهدی و مری (مریم مادرش) تند تند منو حاضر نمیکنین؟" گفتم دخترم من مثل آنها عجله ندارم زودتر ببرمت مهد. اونا کار و زندگی دارن اما من خیلی وقته که دیگه کاری ندارم که براش عجله کنم. نگاه عاقل اندر سفیهای بهم کرد و گفت " این خوبه که آدم کاری نداشته باشه که واسش عجله کنه؟" مانده بودم چی بگم؟ یه جواب دو پهلو یا بقول براندازا که بهم میگن "وسط باز" دادم و گفتم همیشه نه، اما بعضی وقتا خیلی هم بد نیست.
🔹هنوز از مکالمه فلسفی پیرامون مطلوبیت داشتن یا نداشتن کاری که آدم مجبور بشه بخاطرش عجله کنه ، بیرون نیامده بودم و منتظر آسانسور بودیم که پرسید "بابایی کلاهبردار یعنی چی؟" این دفعه دیگه از سئوالش واقعا شگفت زده شدم. پرسیدم دخترم کلاهبردار را کجا شنیدی؟ گفت توی کارتون. گفتم کلاهبردار یعنی کسیکه سر دیگران را گول میزنه. گفت "نه بابایی کلاهبردار یعنی آدم بدجنسی که دروغ میگه."
🔹به مهد که رسیدیم گفت بابایی کفشامو در بیار. و قبل از اینکه باتفاق خانم سخا از مسئولین مهد برود داخل، گفت "بابایی قول قول بده که شما میای دنبالم".
🔹برگشتنه با خودم فکر میکردم، از نسل زی و دهه هشتادی ها که گذشت، با نسل هزارو چهارصدیها تکلیف چی میشه؟
#دیدار_نیوز
didarnews.ir
@didarnews1| @didarnewsir
صادق زیباکلام
🔹ساعت ۸ نشده بود که دامادم مهدی، تلفن زد و گفت میتونم برم ماهور و ببرم مهد. دخترم مریم، ماکان را برده بود مدرسه و برای مهدی کار بانکی پیش آمده بود میبایستی میرفت. وقتی رسیدم منزلشان ماهور هنوز خواب بود. برخلاف پدر و مادر ، من عجلهای برای رفتن ندارم و بیدارش نمیکنم. صبر میکنم تا خودش بیدار بشه. وقتی بیدار شد و من را دید فهمید پدر مادرش نیستند و من میبرمش مهد.فقط گفت ۵ تا لقمه بیشتر برام نگیر.
🔹از همون لقمه های پنیر و گوجه فرنگی میخوام که خودت برام میگیری. داشتم لباس هاشو تنش میکردم که پرسید" بابایی چرا شما مثل بابا مهدی و مری (مریم مادرش) تند تند منو حاضر نمیکنین؟" گفتم دخترم من مثل آنها عجله ندارم زودتر ببرمت مهد. اونا کار و زندگی دارن اما من خیلی وقته که دیگه کاری ندارم که براش عجله کنم. نگاه عاقل اندر سفیهای بهم کرد و گفت " این خوبه که آدم کاری نداشته باشه که واسش عجله کنه؟" مانده بودم چی بگم؟ یه جواب دو پهلو یا بقول براندازا که بهم میگن "وسط باز" دادم و گفتم همیشه نه، اما بعضی وقتا خیلی هم بد نیست.
🔹هنوز از مکالمه فلسفی پیرامون مطلوبیت داشتن یا نداشتن کاری که آدم مجبور بشه بخاطرش عجله کنه ، بیرون نیامده بودم و منتظر آسانسور بودیم که پرسید "بابایی کلاهبردار یعنی چی؟" این دفعه دیگه از سئوالش واقعا شگفت زده شدم. پرسیدم دخترم کلاهبردار را کجا شنیدی؟ گفت توی کارتون. گفتم کلاهبردار یعنی کسیکه سر دیگران را گول میزنه. گفت "نه بابایی کلاهبردار یعنی آدم بدجنسی که دروغ میگه."
🔹به مهد که رسیدیم گفت بابایی کفشامو در بیار. و قبل از اینکه باتفاق خانم سخا از مسئولین مهد برود داخل، گفت "بابایی قول قول بده که شما میای دنبالم".
🔹برگشتنه با خودم فکر میکردم، از نسل زی و دهه هشتادی ها که گذشت، با نسل هزارو چهارصدیها تکلیف چی میشه؟
#دیدار_نیوز
didarnews.ir
@didarnews1| @didarnewsir