#اعتراف
یه شب با بابام رفته بودیم لوازم تحریری . ماشین که پراید بود پارککردیم رو خیابون و یه نیم ساعت بعد برگشتیم حالا هی بگرد ماشین نبود..
بابام داشت سکته میکرد و میگفت مطمئنم همینجا پارک کرده بودم
پینشهاد دادم بیا یکم بالاتر رو هم بگردیم شاید اشتباه میکنی
رفتیم یکم جلوتر دیدیم ماشینمون جلوتر پارکه یه اقایی هم تکیه داده بهش
اقایی که بابامو دید گفت حاجی من فکر کردم این ماشین خودمه نشستم توش یکم که اومدم جلوتر دیدم خریدام تو ماشین نیست فهمیدم اشتباهی سوار شدم گفتم بهتون بگم که سوتفاهم نشه😂😂
یه شب با بابام رفته بودیم لوازم تحریری . ماشین که پراید بود پارککردیم رو خیابون و یه نیم ساعت بعد برگشتیم حالا هی بگرد ماشین نبود..
بابام داشت سکته میکرد و میگفت مطمئنم همینجا پارک کرده بودم
پینشهاد دادم بیا یکم بالاتر رو هم بگردیم شاید اشتباه میکنی
رفتیم یکم جلوتر دیدیم ماشینمون جلوتر پارکه یه اقایی هم تکیه داده بهش
اقایی که بابامو دید گفت حاجی من فکر کردم این ماشین خودمه نشستم توش یکم که اومدم جلوتر دیدم خریدام تو ماشین نیست فهمیدم اشتباهی سوار شدم گفتم بهتون بگم که سوتفاهم نشه😂😂