پارچه فاستونی (۳)
1400/05/28
مادر تابو
...قسمت قبل
فرداش جمعه بود و می تونستم هرچقدر که میخوام بخوام، حدود ساعت 11 ازخواب بیدار شدم، لباسامو پوشیدم و از اتاقم بیرون اومدم، مامان روی مبل نشسته بود و تلوزیون نگاه می کرد. معلوم بود که حموم رفته چون موهاش هنوز کمی نم داشت و لباساش رو هم عوض کرده بود و یکی از پیرهنهای منو با یه شلوارک سفید تنگ پوشیده بود. شورت قرمزش از زیر شلوارک سفید به راحتی دیده میشد. به سختی می تونستم تو صورتش نگاه کنم. سلام دادم و رفتم دستشویی، بعد رفتم تو اشپزخونه و صبحونه خوردم و بعد هم حوله ام رو برداشتم و رفتم حموم. موقع خوردن نهار هم حرف چندانی زده نشد، نمیدونستم در مورد کاری که کردیم چی باید بگم بنابراین تصمیم گرفتم اصلا چیزی نگم. اون سرسنگینی و خجالت اولیه ظرف یکی دو روز برطرف شد و اوضاع به روال عادی برگشت انگار که اصلا هیچ اتفاقی نیوفتاده ولی من نمیخواستم اوضاع مثل سابق بشه، میخواستم هر شب تو بغل مامان بخوابم و هر روز اون لبهای شیرینش رو ببوسم. ولی با اینکه اونشب کرده بودمش، هنوز خجالت میکشیدم که چیزی بگم و منتظر یه سیگنال از طرف خود مامان بودم. ولی مامان هیچ کاری نمیکرد و هرشب هم در اتاقشو می بست. روز دوشنبه بود، وقتی از مدرسه برگشتم، مامان تو اشپزخونه داشت نهار رو اماده میکرد، با یه نگاه میشد فهمید که مامان زیر شلوارکش هیچ شورتی نداره، وقتی رفتم تو اتاقم تا لباسامو عوض کنم، دیدم اون شورت قرمز روی بالشمه. بلاخره سیگنالی که منتظرش بودم رو گرفتم. کمی بعد از خوردن نهار، مامان گفت دارم میرم بخوابم. رفت تو اتاقش و درو هم نیمه باز گذاشت. حدود 5 دقیقه صبر کردم و بعد رفتم تو اتاقش. مامان طاقباز خوابیده بود و دستشو رو چشماش انداخته بود. درو بستم ولی مامان واکنشی نشون نداد. رفتم کنار تختش و نشستم رو لبه ی تخت. دیگه وقت تلف نکردم، شروع کردم به باز کردن دکمه های پیرهن. بعد از باز کردن سه تا دکمه معلوم بود که سوتین نداره. دکمه هارو کامل باز کردم و پیرهن رو کنار زدم. پستونای گنده و توپر مامان بیرون افتاد. تو روشنایی روز خیلی بهتر می تونستم ببینمشون. هاله ی نوکش قهوه ای کمرنگ بود و نوکش تقریبا به اندازه ی پاک کن سر مداد. دستام رو روی پستوناش گذاشتم، هر پستونش کامل دستمو پر میکرد. خیلی اروم شروع کردم به نوازش ممه هاش، با حرکت انگشتام، نوک ممه هاشو تحریک میکردم که خیلی زود سفت شدن. بعد روش خم شدم و شروع کردم به لیسیدن و مکیدن نوک پستوناش. همینطور که داشتم پستوناشو میخوردم، دستمو رو شکم نرمش گذاشتم و اروم بردم پایین، به کش شلوارک که رسیدم، انگشتامو رد کردم زیرش . شورت نداشت و وقتی دستمو کمی جلوتر بردم، انگشتام رو لبای کوسش قرار گرفت. موهای زبر و کوتاه کوسش کف دستمو قلقلک می داد. وقتی دستموکامل روی کوسش گذاشتم، مامان پاهاشو بازتر کرد. شروع کردم به مالیدن لبهای کوسش و مکیدن نوک پستوناش. مامان همچنان ساکت بود و صدایی ازش در نمیومد. لبهای کوسش و از هم باز کردم و مشغول مالیدن چوچوله و سوراخ کوسش شدم. وقتی دستمو بیرون کشیدم حسابی خیس شده بود. بلند شدم و لباسامو دراوردم، دوباره کنارش نشستم، دست مامان رو گرفتم و دور کیر حلقه کردم و کمی روی کیرم بالا پایین کردم. بعد انگشتامو از دو طرف انداختم زیر کش شلوارکش، ولی پایین نکشیدم و منتظر موندم، مامان بعد از کمی مکث، بالاخره کونشو کمی بلند کرد، شلوارکشو تا زانو پایین کشیدم، مامان کونشو گذاشت رو تشک و پاهاشو کمی بلند کرد تا کامل درش بیارم. پاهاشو از هم باز کردم، کوس تپل و خوشگلش از خیسی می درخشید. دیگه معطل نکردم، بین پاهاش نشستم، کمی سر کیرمو رو کوسش مالیدم و بعد به ارومی فشارش دادم تو. هنوز باور نمیکردم که کوس مامان انقدر تنگ باشه. با اینکه فقط دو سه ماه از رفتن بابا میگذشت ولی انگار سالها بود که سکس نداشتن. شروع کردم به تلنبه زدن، اروم کیرمو تو کوس تنگ مامان جلو عقب می کردم، روش خوابیدم، شکمم به شکم نرمش و سینه ام به ممه های گنده اش چسبید و لبامو گذاشتم رو لباش. اوایل مامان هیچ حرکتی نمیکرد ولی کمی بعد، با اینکه هنوز دستش رو روی چشماش نگه داشته بود، شروع کرد به لب دادن. زبونمو تو دهنش بردم و به زبونش مالیدم، مامان زبونمو مکید و بعد زبونشو اورد تو دهنم. کمی تو اون حالت اروم تلنبه زدم، بعد خودمو بالا کشیدم و دستامو کنارش ستون کردم و سرعتمو بالا بردم. با هر تلنبه شکم مامان مثل ژله میلرزید و پستوناش بالا پایین می پرید. بعد از کمی تلنبه زدن، کیرمو بیرون کشیدم، پاهای مامان رو گرفتم و فیتیله پیچش کردم، مامان چرخید و رو شکم خوابید. کونش واقعا دیوونه کننده بود، طاقچه ای و تپل، سفید و لطیف، انقدر سفید که وقتی یه ضربه ی اروم با کف دست بهش زدم، جای دستم رو کونش موند. پاهاش رو از هم باز کردم و بینشون نشستم، مامان یه قوس به کمرش داد و کونش کمی بالاتر اومد. کیرمو تو کوسش فرو کردم، به کونش
1400/05/28
مادر تابو
...قسمت قبل
فرداش جمعه بود و می تونستم هرچقدر که میخوام بخوام، حدود ساعت 11 ازخواب بیدار شدم، لباسامو پوشیدم و از اتاقم بیرون اومدم، مامان روی مبل نشسته بود و تلوزیون نگاه می کرد. معلوم بود که حموم رفته چون موهاش هنوز کمی نم داشت و لباساش رو هم عوض کرده بود و یکی از پیرهنهای منو با یه شلوارک سفید تنگ پوشیده بود. شورت قرمزش از زیر شلوارک سفید به راحتی دیده میشد. به سختی می تونستم تو صورتش نگاه کنم. سلام دادم و رفتم دستشویی، بعد رفتم تو اشپزخونه و صبحونه خوردم و بعد هم حوله ام رو برداشتم و رفتم حموم. موقع خوردن نهار هم حرف چندانی زده نشد، نمیدونستم در مورد کاری که کردیم چی باید بگم بنابراین تصمیم گرفتم اصلا چیزی نگم. اون سرسنگینی و خجالت اولیه ظرف یکی دو روز برطرف شد و اوضاع به روال عادی برگشت انگار که اصلا هیچ اتفاقی نیوفتاده ولی من نمیخواستم اوضاع مثل سابق بشه، میخواستم هر شب تو بغل مامان بخوابم و هر روز اون لبهای شیرینش رو ببوسم. ولی با اینکه اونشب کرده بودمش، هنوز خجالت میکشیدم که چیزی بگم و منتظر یه سیگنال از طرف خود مامان بودم. ولی مامان هیچ کاری نمیکرد و هرشب هم در اتاقشو می بست. روز دوشنبه بود، وقتی از مدرسه برگشتم، مامان تو اشپزخونه داشت نهار رو اماده میکرد، با یه نگاه میشد فهمید که مامان زیر شلوارکش هیچ شورتی نداره، وقتی رفتم تو اتاقم تا لباسامو عوض کنم، دیدم اون شورت قرمز روی بالشمه. بلاخره سیگنالی که منتظرش بودم رو گرفتم. کمی بعد از خوردن نهار، مامان گفت دارم میرم بخوابم. رفت تو اتاقش و درو هم نیمه باز گذاشت. حدود 5 دقیقه صبر کردم و بعد رفتم تو اتاقش. مامان طاقباز خوابیده بود و دستشو رو چشماش انداخته بود. درو بستم ولی مامان واکنشی نشون نداد. رفتم کنار تختش و نشستم رو لبه ی تخت. دیگه وقت تلف نکردم، شروع کردم به باز کردن دکمه های پیرهن. بعد از باز کردن سه تا دکمه معلوم بود که سوتین نداره. دکمه هارو کامل باز کردم و پیرهن رو کنار زدم. پستونای گنده و توپر مامان بیرون افتاد. تو روشنایی روز خیلی بهتر می تونستم ببینمشون. هاله ی نوکش قهوه ای کمرنگ بود و نوکش تقریبا به اندازه ی پاک کن سر مداد. دستام رو روی پستوناش گذاشتم، هر پستونش کامل دستمو پر میکرد. خیلی اروم شروع کردم به نوازش ممه هاش، با حرکت انگشتام، نوک ممه هاشو تحریک میکردم که خیلی زود سفت شدن. بعد روش خم شدم و شروع کردم به لیسیدن و مکیدن نوک پستوناش. همینطور که داشتم پستوناشو میخوردم، دستمو رو شکم نرمش گذاشتم و اروم بردم پایین، به کش شلوارک که رسیدم، انگشتامو رد کردم زیرش . شورت نداشت و وقتی دستمو کمی جلوتر بردم، انگشتام رو لبای کوسش قرار گرفت. موهای زبر و کوتاه کوسش کف دستمو قلقلک می داد. وقتی دستموکامل روی کوسش گذاشتم، مامان پاهاشو بازتر کرد. شروع کردم به مالیدن لبهای کوسش و مکیدن نوک پستوناش. مامان همچنان ساکت بود و صدایی ازش در نمیومد. لبهای کوسش و از هم باز کردم و مشغول مالیدن چوچوله و سوراخ کوسش شدم. وقتی دستمو بیرون کشیدم حسابی خیس شده بود. بلند شدم و لباسامو دراوردم، دوباره کنارش نشستم، دست مامان رو گرفتم و دور کیر حلقه کردم و کمی روی کیرم بالا پایین کردم. بعد انگشتامو از دو طرف انداختم زیر کش شلوارکش، ولی پایین نکشیدم و منتظر موندم، مامان بعد از کمی مکث، بالاخره کونشو کمی بلند کرد، شلوارکشو تا زانو پایین کشیدم، مامان کونشو گذاشت رو تشک و پاهاشو کمی بلند کرد تا کامل درش بیارم. پاهاشو از هم باز کردم، کوس تپل و خوشگلش از خیسی می درخشید. دیگه معطل نکردم، بین پاهاش نشستم، کمی سر کیرمو رو کوسش مالیدم و بعد به ارومی فشارش دادم تو. هنوز باور نمیکردم که کوس مامان انقدر تنگ باشه. با اینکه فقط دو سه ماه از رفتن بابا میگذشت ولی انگار سالها بود که سکس نداشتن. شروع کردم به تلنبه زدن، اروم کیرمو تو کوس تنگ مامان جلو عقب می کردم، روش خوابیدم، شکمم به شکم نرمش و سینه ام به ممه های گنده اش چسبید و لبامو گذاشتم رو لباش. اوایل مامان هیچ حرکتی نمیکرد ولی کمی بعد، با اینکه هنوز دستش رو روی چشماش نگه داشته بود، شروع کرد به لب دادن. زبونمو تو دهنش بردم و به زبونش مالیدم، مامان زبونمو مکید و بعد زبونشو اورد تو دهنم. کمی تو اون حالت اروم تلنبه زدم، بعد خودمو بالا کشیدم و دستامو کنارش ستون کردم و سرعتمو بالا بردم. با هر تلنبه شکم مامان مثل ژله میلرزید و پستوناش بالا پایین می پرید. بعد از کمی تلنبه زدن، کیرمو بیرون کشیدم، پاهای مامان رو گرفتم و فیتیله پیچش کردم، مامان چرخید و رو شکم خوابید. کونش واقعا دیوونه کننده بود، طاقچه ای و تپل، سفید و لطیف، انقدر سفید که وقتی یه ضربه ی اروم با کف دست بهش زدم، جای دستم رو کونش موند. پاهاش رو از هم باز کردم و بینشون نشستم، مامان یه قوس به کمرش داد و کونش کمی بالاتر اومد. کیرمو تو کوسش فرو کردم، به کونش