·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·
#bd58
دختری که توی نوجوانی عاشق پسر دایی سرایدار خونشون میشه خانواده دختر خیلی متمول بودن و فکر کنم تبریز بودن پدر دختر میفهمه و خانواده سرایدار و پسره رو بیرون میکنه پسر دوست داشت خلبان بشه. دختر چند سال دنبال پسره میگرده ولی پیداش نمیکنه بالاخره بعد از چند سال همدیگرو اتفاقی ملاقات میکنن و پسره هم خلبان شده.
·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·
#bd59
درمورد یه دختره که واسه دانشگاه، میاد خونه اجاره میکنه با دوتا دختر دیگه. دوتاشون رشتهشون جامعه شناسی بود و اون یکی تئاتر و بازیگری یه روز میرن نمایش دوستشونو ببینن، دختره شیطنت میکنه همش یکی که لباس عروسک تبلیغاتی پوشیده رو سرکار میزاره.بعد از نمایش، طرف کلاهو از سرش برمیداره و اینا با هم آشنا میشن.یدفعه رمان میره حدود شش سال بعد که همشون ازدواج کردن، دوتا دخترا که مدرک جامعه شناسی گرفته بودن، تو یه برنامه تلوزیونی مجری میشن، اون دختره که تئاتر کار میکرد، با شوهرش هردو بازیگرن سر ماجراهایی مرده بازیگره معتاد میشه و اخرشم فک کنم اوردوز میکنه میمیره؛ دختره هم با همون پسره که لباس عروسکی پوشیده بود ازدواج کرده، یه پسر بچه دارن که یه روز یکی با ماشین میزنه به پسرشون و بچه میمیره. شوهر دختره فکرکنم وکیل بود، میگن قصاص میخوانچندروز بعد از دوری بچشون، شوهرش تو خواب تموم میکنه و دختره میمونه تنهاتا چندین سال با غم دوریشون زندگی میکنه و اخرش خودشم فوت میکنه و تو برزخ/بهشت، تمام اطرافیانش و دوستاشو میبینه
·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·
#bd62
یه رمان ترسناک درمورد یه یتیم خونه دخترونه بود، ماجراهای فراطبیعی ترسناک واسه چندنفرشون اتفاق میوفته.یه روز چندتا پسر میان با مدیر اونجا حرف میزنن میگن واسه تحقیق رشته دانشگاهیشون اومدنهمین بین، مدیر و اکثر بچه ها میرن اردو، اون تعداد دختر نمیرن... اون پسرا سر موضوعی دوباره برمیگردن، ماجراهاشون از اونجا شروع میشه.اتفاقات ترسناکی براشون پیش میاد که باعث مرگ تک تکشون میشه. یه راهی به زیرزمین یتیم خونه پیدا میکنن و میفهمن زیرش یه عمارت خیلی شیک بوده که مهرو موم شده و تمام وسایلش همونطوری دست نخورده باقی مونده.بین عکسای روی دیوار، یه عکس هست دقیقا شبیه به دختر شخصیت اصلی سر برمیگردونه میبینه یکی شبیه خودش ولی ترسناک تر، با فاصله چندسانتی متری صورتشه. به نرده ها و وسایل که دست میزنه، ذهنش میره تو گذشتهی اون خونه.. یکی شبیه خودشو میبینه که به زور شوهرش میدن، شوهرش همش اذیتش میکنه، تو اتاق زندانیش میکنه، کتکش میزنه.بچه دار که میشن، حتی نمیزاره زنه بچه رو ببینه.زنه بعد مرگش میشه یه روح کینه ای انتقامجو.این اتفاقات گ گذشته که جلو چشم دختره نمایان میشن، میفهمه که خودش، از نوادگان همون زوجه که بخاطر نفرین خانوادگی که از طرف همون روح انتقامجو هستش، از خاندانشون، هر زنی که بچه دار میشده و بچش دختر بوده، باید بچشو بزاره جلوی همون یتیم خونه تا نفرین از روی اون برداشته بشه و به اون بچه انتقال پیداکنه.. اون بچه که بزرگ میشه و بچه دار میشه، اونم باید همون روال رو پیش بگیره مثل یه چرخه تکراری.اخرش که همه میمیرن، دختره مجبور میشه اون یتیم خونه و اون عمارت رو آتیش بزنه تا اون نفرین از بین بره
·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·
#bd61
دختره تو دانشگاه با یه پسره آشنا میشه که همش یه گردنبند صلیب مینداخته که نشون بده مسیحیه و دختری سمتش نره (تو رمان اینطوری نوشته که واسه این اینکارو میکرده چون ازدواج یه مسیحی با یه مسلمون ممکن نیست)بعد ماجراهایی اینا عاشق میشن و پسره میگه من مسلمونم، اینم الکی انداختم گردنم که دخترا نیان طرفم.دختره میفهمه پسره قبلا عاشق یکی بوده ولی دختره ولش کردهعروسیشونو زمستون میگیرن وسط مراسم یکی به پسره زنگ میزنه و اونم میره تو محوطه. وقتی طول میکشه، دختره میره دنبالش میبینه عشق اول پسره برگشته و پشیمونه پسره با دختره حرف میزنه و دختره وقتی میبینه پسره هنوزم اون دخترو دوست داره و عشق اولشو به عشق دومش ترجیه میده، با چشمای اشکی و دلی شکسته میگه برید اونا فرار میکنن و مراسم عروسی بهم میخورهبعد یه مدت، پسره دست از پا دراز تر برمیگرده پیش دختره
·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·
#bd60
یه رمان دو جلدی درمورد دختری به اسم آیدا که فضانورد ایرانیه، باباش و دوست باباش هم تو همین حرفه کاری هستن. وقتی دخترهمیفرستن فضا، واسه سفینه مشکل بوجود میاد و باعث میشه بره تو یکی از دنیاهای موازیاونجا فک کنم شنهای ساحل از جنس نقره بود، رنگ ماه و گل و گیاه و سن و سال افراد و گذر زمان متفاوت بود. اونجا با یه پسره آشنا میشه، بعد از ماجراهایی میفهمه پسره با نقشه قبلی بهش نزدیک شده و پدرش هم ک چندسال قبل ناپدید شده بوده، گیر همین پسره و بقیه افتاده. تو اون دنیا، آیدا میره سراغ خانوادش، از همزاد باباش درخواست کمک میکنه.
#bd58
دختری که توی نوجوانی عاشق پسر دایی سرایدار خونشون میشه خانواده دختر خیلی متمول بودن و فکر کنم تبریز بودن پدر دختر میفهمه و خانواده سرایدار و پسره رو بیرون میکنه پسر دوست داشت خلبان بشه. دختر چند سال دنبال پسره میگرده ولی پیداش نمیکنه بالاخره بعد از چند سال همدیگرو اتفاقی ملاقات میکنن و پسره هم خلبان شده.
·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·
#bd59
درمورد یه دختره که واسه دانشگاه، میاد خونه اجاره میکنه با دوتا دختر دیگه. دوتاشون رشتهشون جامعه شناسی بود و اون یکی تئاتر و بازیگری یه روز میرن نمایش دوستشونو ببینن، دختره شیطنت میکنه همش یکی که لباس عروسک تبلیغاتی پوشیده رو سرکار میزاره.بعد از نمایش، طرف کلاهو از سرش برمیداره و اینا با هم آشنا میشن.یدفعه رمان میره حدود شش سال بعد که همشون ازدواج کردن، دوتا دخترا که مدرک جامعه شناسی گرفته بودن، تو یه برنامه تلوزیونی مجری میشن، اون دختره که تئاتر کار میکرد، با شوهرش هردو بازیگرن سر ماجراهایی مرده بازیگره معتاد میشه و اخرشم فک کنم اوردوز میکنه میمیره؛ دختره هم با همون پسره که لباس عروسکی پوشیده بود ازدواج کرده، یه پسر بچه دارن که یه روز یکی با ماشین میزنه به پسرشون و بچه میمیره. شوهر دختره فکرکنم وکیل بود، میگن قصاص میخوانچندروز بعد از دوری بچشون، شوهرش تو خواب تموم میکنه و دختره میمونه تنهاتا چندین سال با غم دوریشون زندگی میکنه و اخرش خودشم فوت میکنه و تو برزخ/بهشت، تمام اطرافیانش و دوستاشو میبینه
·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·
#bd62
یه رمان ترسناک درمورد یه یتیم خونه دخترونه بود، ماجراهای فراطبیعی ترسناک واسه چندنفرشون اتفاق میوفته.یه روز چندتا پسر میان با مدیر اونجا حرف میزنن میگن واسه تحقیق رشته دانشگاهیشون اومدنهمین بین، مدیر و اکثر بچه ها میرن اردو، اون تعداد دختر نمیرن... اون پسرا سر موضوعی دوباره برمیگردن، ماجراهاشون از اونجا شروع میشه.اتفاقات ترسناکی براشون پیش میاد که باعث مرگ تک تکشون میشه. یه راهی به زیرزمین یتیم خونه پیدا میکنن و میفهمن زیرش یه عمارت خیلی شیک بوده که مهرو موم شده و تمام وسایلش همونطوری دست نخورده باقی مونده.بین عکسای روی دیوار، یه عکس هست دقیقا شبیه به دختر شخصیت اصلی سر برمیگردونه میبینه یکی شبیه خودش ولی ترسناک تر، با فاصله چندسانتی متری صورتشه. به نرده ها و وسایل که دست میزنه، ذهنش میره تو گذشتهی اون خونه.. یکی شبیه خودشو میبینه که به زور شوهرش میدن، شوهرش همش اذیتش میکنه، تو اتاق زندانیش میکنه، کتکش میزنه.بچه دار که میشن، حتی نمیزاره زنه بچه رو ببینه.زنه بعد مرگش میشه یه روح کینه ای انتقامجو.این اتفاقات گ گذشته که جلو چشم دختره نمایان میشن، میفهمه که خودش، از نوادگان همون زوجه که بخاطر نفرین خانوادگی که از طرف همون روح انتقامجو هستش، از خاندانشون، هر زنی که بچه دار میشده و بچش دختر بوده، باید بچشو بزاره جلوی همون یتیم خونه تا نفرین از روی اون برداشته بشه و به اون بچه انتقال پیداکنه.. اون بچه که بزرگ میشه و بچه دار میشه، اونم باید همون روال رو پیش بگیره مثل یه چرخه تکراری.اخرش که همه میمیرن، دختره مجبور میشه اون یتیم خونه و اون عمارت رو آتیش بزنه تا اون نفرین از بین بره
·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·
#bd61
دختره تو دانشگاه با یه پسره آشنا میشه که همش یه گردنبند صلیب مینداخته که نشون بده مسیحیه و دختری سمتش نره (تو رمان اینطوری نوشته که واسه این اینکارو میکرده چون ازدواج یه مسیحی با یه مسلمون ممکن نیست)بعد ماجراهایی اینا عاشق میشن و پسره میگه من مسلمونم، اینم الکی انداختم گردنم که دخترا نیان طرفم.دختره میفهمه پسره قبلا عاشق یکی بوده ولی دختره ولش کردهعروسیشونو زمستون میگیرن وسط مراسم یکی به پسره زنگ میزنه و اونم میره تو محوطه. وقتی طول میکشه، دختره میره دنبالش میبینه عشق اول پسره برگشته و پشیمونه پسره با دختره حرف میزنه و دختره وقتی میبینه پسره هنوزم اون دخترو دوست داره و عشق اولشو به عشق دومش ترجیه میده، با چشمای اشکی و دلی شکسته میگه برید اونا فرار میکنن و مراسم عروسی بهم میخورهبعد یه مدت، پسره دست از پا دراز تر برمیگرده پیش دختره
·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·
#bd60
یه رمان دو جلدی درمورد دختری به اسم آیدا که فضانورد ایرانیه، باباش و دوست باباش هم تو همین حرفه کاری هستن. وقتی دخترهمیفرستن فضا، واسه سفینه مشکل بوجود میاد و باعث میشه بره تو یکی از دنیاهای موازیاونجا فک کنم شنهای ساحل از جنس نقره بود، رنگ ماه و گل و گیاه و سن و سال افراد و گذر زمان متفاوت بود. اونجا با یه پسره آشنا میشه، بعد از ماجراهایی میفهمه پسره با نقشه قبلی بهش نزدیک شده و پدرش هم ک چندسال قبل ناپدید شده بوده، گیر همین پسره و بقیه افتاده. تو اون دنیا، آیدا میره سراغ خانوادش، از همزاد باباش درخواست کمک میکنه.