وقتی روانکاوی بد فهمیده شود یا به شکل مبتذل و عامیانه دربیاید، همچنان که نمونههای آن را از چند دهه پیش در تمامی زیرشاخههای روانشناسی میبینیم، خودش میتواند بخشی از این سیستم ایدئولوژیکی باشد که ذهن و تفکر مردم را مبهم و مغشوش میکند و بر آنها سلطه مییابد.
در طول گفتگویی که چند والد جوان با شور و شوق در مورد کودکانشان داشتند، زنی که سن و سال بیشتری داشت بحث را به انحصار خود درآورد و با حالت تحکمی یک سخنرانی اخلاقی برای آنها ارائه داد. برای اینکه سلطهای را که بر این والدین حیرتزده پیدا کرده بود محکمتر کند، وانمود کرد که دارد به گفتههای روانشناسان ارجاع میدهد، انگار با این فرمول جادویی میخواست جلو هرگونه نقدی را بگیرد و دیگران را مجبور کند که حرفهای او را باور کنند. او تایید کرد که بچه شیرخوار یک «اغواگر» است.
وقتی یکی از والدین در مقابل این تفسیر عجیب و مغرضانه که با تجربیات خودش تناسبی نداشت اعتراض کرد، آن زن سریع پشت این جمله پنهان شد که «یکی از روانشناسان کودک که بسیار مشهور است این را میگوید». به این ترتیب، احتمال هرگونه نقد، تفکر، و اظهارنظر شخصی را از همه سلب کرد و خیلی سریع فراموش کرد که همه نوزادان شیرخوار مثل هم نیستند، هر والدی منحصربهفرد است و رابطه بین والد و کودک یگانه و خاص است...
در این مثال، که متاسفانه خیلی هم رایج است، یکی از حاضران جرات کرد و مخالفتش را بیان کرد. چند بار دیدهاید که استفاده از نوشتهها، گفتهها یا نظرات یک روانپزشک یا روانکاو موجب بستهشدن جریان آزاد فکری شود و جلو آزادی بیان را بگیرد؟
برخی واژهها تبدیل به اصطلاحات بهظاهر مقدس شدند، مانند «تابآوری»، «نارسیسم»، «فرافکنی»، «اختلال خلق» یا «اختلال دوقطبی» در حدی که استفاده از آنها موجب میشود کل حاضران ساکت شوند و بهشکل اجباری و کورکورانه به تعریف و تمجید آن شخص بپردازند. این یعنی تمامیتخواهی فکری مخرب و مضر، و خلاصشدن از آن بسیار حیاتی است.
یکی دیگر از روشهای وحشتناک سلطهگری و تخریب که به اندازه خودکامگی مستقیم نیست و ظرافت بیشتری دارد بازیدادن است. بازیدادن یعنی بدون اینکه مستقیم از دیگری درخواستی بکنیم، او را مجبور به رفتاری کنیم که انتخاب خودش نیست. یعنی بدون اینکه انگیزه واضحمان را به او بگوییم او را غیرمستقیم تحت فشار بگذاریم تا کاری را که انتخاب خودش نیست انجام دهد.
ساوریو تاماسلا، از کتاب فرار از زندان عاطفی، ترجمه حامد حکیمی
در طول گفتگویی که چند والد جوان با شور و شوق در مورد کودکانشان داشتند، زنی که سن و سال بیشتری داشت بحث را به انحصار خود درآورد و با حالت تحکمی یک سخنرانی اخلاقی برای آنها ارائه داد. برای اینکه سلطهای را که بر این والدین حیرتزده پیدا کرده بود محکمتر کند، وانمود کرد که دارد به گفتههای روانشناسان ارجاع میدهد، انگار با این فرمول جادویی میخواست جلو هرگونه نقدی را بگیرد و دیگران را مجبور کند که حرفهای او را باور کنند. او تایید کرد که بچه شیرخوار یک «اغواگر» است.
وقتی یکی از والدین در مقابل این تفسیر عجیب و مغرضانه که با تجربیات خودش تناسبی نداشت اعتراض کرد، آن زن سریع پشت این جمله پنهان شد که «یکی از روانشناسان کودک که بسیار مشهور است این را میگوید». به این ترتیب، احتمال هرگونه نقد، تفکر، و اظهارنظر شخصی را از همه سلب کرد و خیلی سریع فراموش کرد که همه نوزادان شیرخوار مثل هم نیستند، هر والدی منحصربهفرد است و رابطه بین والد و کودک یگانه و خاص است...
در این مثال، که متاسفانه خیلی هم رایج است، یکی از حاضران جرات کرد و مخالفتش را بیان کرد. چند بار دیدهاید که استفاده از نوشتهها، گفتهها یا نظرات یک روانپزشک یا روانکاو موجب بستهشدن جریان آزاد فکری شود و جلو آزادی بیان را بگیرد؟
برخی واژهها تبدیل به اصطلاحات بهظاهر مقدس شدند، مانند «تابآوری»، «نارسیسم»، «فرافکنی»، «اختلال خلق» یا «اختلال دوقطبی» در حدی که استفاده از آنها موجب میشود کل حاضران ساکت شوند و بهشکل اجباری و کورکورانه به تعریف و تمجید آن شخص بپردازند. این یعنی تمامیتخواهی فکری مخرب و مضر، و خلاصشدن از آن بسیار حیاتی است.
یکی دیگر از روشهای وحشتناک سلطهگری و تخریب که به اندازه خودکامگی مستقیم نیست و ظرافت بیشتری دارد بازیدادن است. بازیدادن یعنی بدون اینکه مستقیم از دیگری درخواستی بکنیم، او را مجبور به رفتاری کنیم که انتخاب خودش نیست. یعنی بدون اینکه انگیزه واضحمان را به او بگوییم او را غیرمستقیم تحت فشار بگذاریم تا کاری را که انتخاب خودش نیست انجام دهد.
ساوریو تاماسلا، از کتاب فرار از زندان عاطفی، ترجمه حامد حکیمی