Forward from: آرام
_ وای پاچه های شلوارش خونیه
حالم بد شد این چه کثافتیه؟
شیما با مقنعه بینیش رو گرفت
_ اه اه تایم پریودت رو مگه نمیدونی؟
یه نوار بهداشتی نداشتی بذاری؟
الان بالا میارم!
_ ماهم پریود میشیم والا! از پاچهمون که خون در نمیاد
از شدت درد پاهام میلرزید و به زور خودم رو نگه داشته بودم
نمیدونستم چی جوابشون بدم که همون لحظه نیکی با عجله وارد سرویس بهداشتی شد
به شیما و سمانه که با اخم هرکدوم یه چیزی میگفتن توپید
_ اینجا چی میخواید شما دوتا فضول؟
شیما پشت چشم نازک کرد
_ اومدیم بهش خبر بدیم مراسم شروع شده سام پژمان هم رسیده
تا چند دقیقه دیگه هم اعلام میکنن کی هزینه کمک تحصیلی رو برنده شده!
سمانه با بدجنسی ادامه داد
_ آخه گلبرگ خیلی ادعا داشت بین رویا و خودش اون رو انتخاب میکنن ،حالا که موقع مراسم شد غیبش زده گفتیم اگه اسمش رو بخونن نباشه زشت میشه!
لب گزیدم و سعی کردم جلوی تهوعم رو بگیرم
نیکی سمانه و شیما رو بیرون کرد و به طرفم برگشت
شلوار توی دستش رو بهم داد و گفت
_ زود بپوش بریم که سام اومده
دستام میلرزید
با استرس لب زدم
_ نکنه سقط کرده باشم؟
نیکی نگاهی به دور و اطراف انداخت
_ سام میدونه؟
با یادآوری روز آخری که دیده بودمش بغضم ترکید
_ نه ،دو هفته پیش گفت دیگه دلش و زدم
گفت کل خرج مدرسه م رو به کارتم زده و دیگه دور و اطرافش پیدام نشه
_ یعنی چی؟
اون روزایی که از در مدرسه مستقیم راننده میفرستاد دنبالت که بری خونه ش و تا صبح روز بعد نگهت میداشت یادش رفت که حالا گفته هری؟
نا امید سر تکون دادم
_ اون از اول همین رو گفته بود نیکی ...
خودم بخاطر بیپولی قبول کردم
من بی منطق عاشقش شدم
نیکی با دلسوزی نالید
_ فعلا این شلوار رو بپوش بریم
دو سال برای این مراسم تلاش کردی
سام از زندگیش بیرونت هم کرده باشه اما مطمئنم جایزه رو به تو میده ، اون بیشتر از همه تلاش هات رو دیده ، نمره های تو خیلی از رویا بهتره ، میدونه این جایزه حق توئه
با کمک نیکی شلوارم رو عوض کردم و از سرویس بهداشتی بیرون زدیم
به زور از بین جمعیت گذشتیم
از دور سام رو دیدم که بالای سکو روی صندلی نشسته بود
دلتنگ نگاهش کردم ،طبق معمول جذاب و خوشتیپ بود
بیش از چهار ماه شبهام رو تو بغل اینمرد سر کرده بودم و حالا انگار از هر غریبه ای غریبه تر بودم براش
پچ پچ دخترها به گوشم میرسید
_ خیلی خوش تیپه لامصب، میخوام هر جور شماره م رو بدم بهش
_ خوش خیالیا فکر کردی شمارتو میگیره؟
_ میگفتن مادرش یکی از دخترای همین مدرسه رو براش انتخاب کرده!
_ هرکیه خوش به حالش! یارو هم خر پوله هم کله گنده ، خرش حسابی میره
لبم رو بین دندونم کشیدم تا اشکم نریزه
هیچ کس فکرش رو نمیکرد که بچه این مردی که ازش تعریف میکنن تو شکم من باشه!
مدیر توی بلند گو از سام خواست جلو بیاد و اسم برنده رو بخونه
سرو صداها خوابید
قلبم توی دهنم بود
نیکی دستم و گرفت
_ اسم تو رو میخونه گلبرگ، مطمئنم
با امیدواری به سام نگاه کردم
من توی این چهار ماه با همه وجودم عاشقش شده بودم
سام بیشتر از هرکسی میدونست چه قدر به این هزینه کمک تحصیلی نیاز دارم
پلک بستم و صدای گیراش رو شنیدم
_ طبق قرارمون برنده جایزه امروز معرفی میشه
همهمه ها بالا گرفت و سام ادامه داد
_ برنده کسی نیست جز، رویا چاوشی
برق از تنم گذشت و ناباور پلک باز کردم
رویا سر از پا نمیشناخت
از سکو بالا رفت و همون لحظه مادر سام با هیجان در آغوشش کشید
_ وای پس رویا نامزد سام پژمان بوده!
خوشبحالش هم جایزه رو برد هم شاه ماهی تور کرد
نیکی نگران دستم رو گرفت
صدای های اطرافم هر لحظه گنگ تر میشد
باورم نمیشد آرزویی که بیش از دوسال براش تلاش کرده بودم به راحتی از دستم رفته باشه
اونم به دست سام ، مردی که بچه ش رو توی شکم داشتم!
نگاه پر اشکم به سام بود که انگار اون هم توی جمعیت دنبال من میگشت
بی توجه به صدا زدن های نیکی به سرعت از مدرسه بیرون زدم
مادربزرگم توی روستا منتظر بود که دست پر برم و حالا؟!
نه دیگه سام رو داشتم و نه کمک هزینه ای که بهش دلخوش کرده بودم ...
جای من دیگه اینجا نبود
باید برای همیشه از این شهر میرفتم
https://t.me/+oC0BbZRTiBg0OWU0
https://t.me/+oC0BbZRTiBg0OWU0
https://t.me/+oC0BbZRTiBg0OWU0
حالم بد شد این چه کثافتیه؟
شیما با مقنعه بینیش رو گرفت
_ اه اه تایم پریودت رو مگه نمیدونی؟
یه نوار بهداشتی نداشتی بذاری؟
الان بالا میارم!
_ ماهم پریود میشیم والا! از پاچهمون که خون در نمیاد
از شدت درد پاهام میلرزید و به زور خودم رو نگه داشته بودم
نمیدونستم چی جوابشون بدم که همون لحظه نیکی با عجله وارد سرویس بهداشتی شد
به شیما و سمانه که با اخم هرکدوم یه چیزی میگفتن توپید
_ اینجا چی میخواید شما دوتا فضول؟
شیما پشت چشم نازک کرد
_ اومدیم بهش خبر بدیم مراسم شروع شده سام پژمان هم رسیده
تا چند دقیقه دیگه هم اعلام میکنن کی هزینه کمک تحصیلی رو برنده شده!
سمانه با بدجنسی ادامه داد
_ آخه گلبرگ خیلی ادعا داشت بین رویا و خودش اون رو انتخاب میکنن ،حالا که موقع مراسم شد غیبش زده گفتیم اگه اسمش رو بخونن نباشه زشت میشه!
لب گزیدم و سعی کردم جلوی تهوعم رو بگیرم
نیکی سمانه و شیما رو بیرون کرد و به طرفم برگشت
شلوار توی دستش رو بهم داد و گفت
_ زود بپوش بریم که سام اومده
دستام میلرزید
با استرس لب زدم
_ نکنه سقط کرده باشم؟
نیکی نگاهی به دور و اطراف انداخت
_ سام میدونه؟
با یادآوری روز آخری که دیده بودمش بغضم ترکید
_ نه ،دو هفته پیش گفت دیگه دلش و زدم
گفت کل خرج مدرسه م رو به کارتم زده و دیگه دور و اطرافش پیدام نشه
_ یعنی چی؟
اون روزایی که از در مدرسه مستقیم راننده میفرستاد دنبالت که بری خونه ش و تا صبح روز بعد نگهت میداشت یادش رفت که حالا گفته هری؟
نا امید سر تکون دادم
_ اون از اول همین رو گفته بود نیکی ...
خودم بخاطر بیپولی قبول کردم
من بی منطق عاشقش شدم
نیکی با دلسوزی نالید
_ فعلا این شلوار رو بپوش بریم
دو سال برای این مراسم تلاش کردی
سام از زندگیش بیرونت هم کرده باشه اما مطمئنم جایزه رو به تو میده ، اون بیشتر از همه تلاش هات رو دیده ، نمره های تو خیلی از رویا بهتره ، میدونه این جایزه حق توئه
با کمک نیکی شلوارم رو عوض کردم و از سرویس بهداشتی بیرون زدیم
به زور از بین جمعیت گذشتیم
از دور سام رو دیدم که بالای سکو روی صندلی نشسته بود
دلتنگ نگاهش کردم ،طبق معمول جذاب و خوشتیپ بود
بیش از چهار ماه شبهام رو تو بغل اینمرد سر کرده بودم و حالا انگار از هر غریبه ای غریبه تر بودم براش
پچ پچ دخترها به گوشم میرسید
_ خیلی خوش تیپه لامصب، میخوام هر جور شماره م رو بدم بهش
_ خوش خیالیا فکر کردی شمارتو میگیره؟
_ میگفتن مادرش یکی از دخترای همین مدرسه رو براش انتخاب کرده!
_ هرکیه خوش به حالش! یارو هم خر پوله هم کله گنده ، خرش حسابی میره
لبم رو بین دندونم کشیدم تا اشکم نریزه
هیچ کس فکرش رو نمیکرد که بچه این مردی که ازش تعریف میکنن تو شکم من باشه!
مدیر توی بلند گو از سام خواست جلو بیاد و اسم برنده رو بخونه
سرو صداها خوابید
قلبم توی دهنم بود
نیکی دستم و گرفت
_ اسم تو رو میخونه گلبرگ، مطمئنم
با امیدواری به سام نگاه کردم
من توی این چهار ماه با همه وجودم عاشقش شده بودم
سام بیشتر از هرکسی میدونست چه قدر به این هزینه کمک تحصیلی نیاز دارم
پلک بستم و صدای گیراش رو شنیدم
_ طبق قرارمون برنده جایزه امروز معرفی میشه
همهمه ها بالا گرفت و سام ادامه داد
_ برنده کسی نیست جز، رویا چاوشی
برق از تنم گذشت و ناباور پلک باز کردم
رویا سر از پا نمیشناخت
از سکو بالا رفت و همون لحظه مادر سام با هیجان در آغوشش کشید
_ وای پس رویا نامزد سام پژمان بوده!
خوشبحالش هم جایزه رو برد هم شاه ماهی تور کرد
نیکی نگران دستم رو گرفت
صدای های اطرافم هر لحظه گنگ تر میشد
باورم نمیشد آرزویی که بیش از دوسال براش تلاش کرده بودم به راحتی از دستم رفته باشه
اونم به دست سام ، مردی که بچه ش رو توی شکم داشتم!
نگاه پر اشکم به سام بود که انگار اون هم توی جمعیت دنبال من میگشت
بی توجه به صدا زدن های نیکی به سرعت از مدرسه بیرون زدم
مادربزرگم توی روستا منتظر بود که دست پر برم و حالا؟!
نه دیگه سام رو داشتم و نه کمک هزینه ای که بهش دلخوش کرده بودم ...
جای من دیگه اینجا نبود
باید برای همیشه از این شهر میرفتم
https://t.me/+oC0BbZRTiBg0OWU0
https://t.me/+oC0BbZRTiBg0OWU0
https://t.me/+oC0BbZRTiBg0OWU0