Forward from: آرام
-اگه بخوای زن اون مرتیکه شی حسرت پسرتم به گور میبری
تند و عصبی نفس میکشد و رگ غیرتش بعد عمری بالا زدهبود.
-نگفتی قول و قرار عاشقانه گذاشتی...نگفتی عاشق سینه چاکت هواییت کرده که از من بریدی
سرجایم مات ایستادم و او انگشت اشارهاش را به سینهاش زد.
-قسم میخورم نذارم ببینیش عقیق
بغض در گلویم سنگ میشود.حتی قدرت حرف زدن ندارم.ما قرار بود جدا بشویم او هم قبول کردهبود حالا زیرش زد.
-من و تو قرار گذاشتیم برای جدایی توافقی یادت رفته...
-نه یادم نرفته ولی من فکر میکردم قراره سرت به سنگ بخوره تو اون خونه بابات برگردی ببینی جایی نداری
مکث میکند و سیبک گلویش تند تکان میخورد.
-نه اینکه بری با عاشق سینه چاکت قرار عاشقانه بذاری ؟
دیده بودم مارا.وقتی که از ماشینش پیاده شده بودم یا وقتی که شاخه گل سرخ به من دادهبود.نزدیکش شدم.پوزخند زدم.
-نکنه فکر کردی بعد تو تارک دنیا میشم ؟
موهای شقیقهاش سفید شدهبود.عمرمان چقدر بیهوده در این زندگی نابسمان تلف شدهبود.خم شد و نفس هایش روی صورتم نشست.صدایش غمگین بود:
-نامرد با رقیب من ؟
رقیبش دردش همین بود.این بار من بودم که به سینهاش کوبیدم و بغضم بزرگتر شد.
-پازنده سال شوهرم بودی شبیه زن متاهل نبودم این بارم دردت فقط رقیبه
سرش را زیر میاندازد.حرفهایم در عین تلخی واقعیتاست.سرش را که بالا میآورد او هم انگار بغض دارد:
-چیکار کنم تو این زندگی بمونی
قلبم درد میکند و دیگر توانایی نداشتم.بغضم آب میشود و با چشمهای خیس نگاهش میکنم.
-نمیتونم شاهرخ...! اون مرد خیلی خوبیه قبل از توم خواستگارم بوده...
چشمهایش هر لحظه سرختر میشود ولی من میخوام بخاطر تمام این پانزده سال بسوزانمش.
-وقتی قربون صدقهام میره قلبم میخواد بزنه بیرون از سینهم...راست میگن زنا با گوش عاشق میشن نه؟
دیوانه میشود.به سمتم هجوم میآورد.همون طور که با یک دست دستهایم را قفل میکند با دست دیگرش کمربندش را باز میکند و من با فکر کاری که میخواد بکند جان از تنم میرود...
❌❌
https://t.me/+vPWt9a87kNQ1MDM0
https://t.me/+vPWt9a87kNQ1MDM0
عقیقش پانزده سال پیش یه زندگی بی عشق رو شروع کرده حالا میخواد تمومش کنه ولی نمیدونه حالایی که اون از زندگی بریده البرز شوهرش بهش علاقمند شده
❌❌
https://t.me/+vPWt9a87kNQ1MDM0
https://t.me/+vPWt9a87kNQ1MDM0
عاشقانهای از هانیه وطن خواه♨️
تند و عصبی نفس میکشد و رگ غیرتش بعد عمری بالا زدهبود.
-نگفتی قول و قرار عاشقانه گذاشتی...نگفتی عاشق سینه چاکت هواییت کرده که از من بریدی
سرجایم مات ایستادم و او انگشت اشارهاش را به سینهاش زد.
-قسم میخورم نذارم ببینیش عقیق
بغض در گلویم سنگ میشود.حتی قدرت حرف زدن ندارم.ما قرار بود جدا بشویم او هم قبول کردهبود حالا زیرش زد.
-من و تو قرار گذاشتیم برای جدایی توافقی یادت رفته...
-نه یادم نرفته ولی من فکر میکردم قراره سرت به سنگ بخوره تو اون خونه بابات برگردی ببینی جایی نداری
مکث میکند و سیبک گلویش تند تکان میخورد.
-نه اینکه بری با عاشق سینه چاکت قرار عاشقانه بذاری ؟
دیده بودم مارا.وقتی که از ماشینش پیاده شده بودم یا وقتی که شاخه گل سرخ به من دادهبود.نزدیکش شدم.پوزخند زدم.
-نکنه فکر کردی بعد تو تارک دنیا میشم ؟
موهای شقیقهاش سفید شدهبود.عمرمان چقدر بیهوده در این زندگی نابسمان تلف شدهبود.خم شد و نفس هایش روی صورتم نشست.صدایش غمگین بود:
-نامرد با رقیب من ؟
رقیبش دردش همین بود.این بار من بودم که به سینهاش کوبیدم و بغضم بزرگتر شد.
-پازنده سال شوهرم بودی شبیه زن متاهل نبودم این بارم دردت فقط رقیبه
سرش را زیر میاندازد.حرفهایم در عین تلخی واقعیتاست.سرش را که بالا میآورد او هم انگار بغض دارد:
-چیکار کنم تو این زندگی بمونی
قلبم درد میکند و دیگر توانایی نداشتم.بغضم آب میشود و با چشمهای خیس نگاهش میکنم.
-نمیتونم شاهرخ...! اون مرد خیلی خوبیه قبل از توم خواستگارم بوده...
چشمهایش هر لحظه سرختر میشود ولی من میخوام بخاطر تمام این پانزده سال بسوزانمش.
-وقتی قربون صدقهام میره قلبم میخواد بزنه بیرون از سینهم...راست میگن زنا با گوش عاشق میشن نه؟
دیوانه میشود.به سمتم هجوم میآورد.همون طور که با یک دست دستهایم را قفل میکند با دست دیگرش کمربندش را باز میکند و من با فکر کاری که میخواد بکند جان از تنم میرود...
❌❌
https://t.me/+vPWt9a87kNQ1MDM0
https://t.me/+vPWt9a87kNQ1MDM0
عقیقش پانزده سال پیش یه زندگی بی عشق رو شروع کرده حالا میخواد تمومش کنه ولی نمیدونه حالایی که اون از زندگی بریده البرز شوهرش بهش علاقمند شده
❌❌
https://t.me/+vPWt9a87kNQ1MDM0
https://t.me/+vPWt9a87kNQ1MDM0
عاشقانهای از هانیه وطن خواه♨️