بي #اختيار بوسه هاي ريز و #خيسي روی پوست #حساس گردن جونگ كوك ميكاشت.ولي حواسش به پسر كوچكتر كه شوكه به نقطه ي نا #معلومي زل ميزد،نبود.👀❌براي اينكه بيشتر به #گردن زيباش دسترسي داشته باشه،شصتشو زير خط #فكش گذاشت و با فشار وارد كردن بهش،#سر جونگ كوك بالا تر رفت و وي به چيزي كه ميخواست رسيد💯‼️.سرش رو به ديوار تكيه داده بود و هيچ #ايده اي نداشت كه داره چيكار ميكنه.يا اينكه چرا جلوي تهيونگ رو نميگيره. بدنش توسط #بوسه هاي👅 با احساس وي فلج شده بود و ترجيح ميداد كاري نكنه.👁تا رسيدن به #گوشش به #بوسه هاش ادامه داد و اروم جوري كه نفساش به #گوشش برخورد كنن..✖️❗️