#کمر باریکش رو به دیوار سنگ شده تکیه داد و دستاشو به دور #شونه ها و کمر کوکی #حلقه کرد..👬با ولع میبوسید و #شیرین تر از اون این بود که جواب هر بوسه اش رو میگرفت..👄#لب های کوکی با اون گرما و نرمیه خاص،لب های تلخ مزه اش رو میبوسیدن و شراب نخورده #مست میشدن..
#کوکی خودخواهانه موهای مشکی و خوش حالت تهیونگ رو از لای #انگشت های باریکش رد میکرد و بی قصد و مقصودی توی اغوش بزرگش تاب میخورد..💯♨️ دستاش از #گردنش جدا شدن و به لبه های پیرهنش رسیدن..🔴عجیب بود که در حین #بوسه، درست زمانی که تنها باید به فکر نیازشون میبودن،به فکر ادمای اطرافشون بود.. نمیخواست کسی #بدن تهیونگ رو ببینه..❌نمیخواست کسی مردی که #متعلق به اون بود رو ببینه..🔞❗️
#کوکی خودخواهانه موهای مشکی و خوش حالت تهیونگ رو از لای #انگشت های باریکش رد میکرد و بی قصد و مقصودی توی اغوش بزرگش تاب میخورد..💯♨️ دستاش از #گردنش جدا شدن و به لبه های پیرهنش رسیدن..🔴عجیب بود که در حین #بوسه، درست زمانی که تنها باید به فکر نیازشون میبودن،به فکر ادمای اطرافشون بود.. نمیخواست کسی #بدن تهیونگ رو ببینه..❌نمیخواست کسی مردی که #متعلق به اون بود رو ببینه..🔞❗️