چکم داشت برگشت میخورد عصبی بودم، پدرم گفت نگران نباش بابا من کلیههامو میفروشم تو غمگین نباشی،
اشک تو چشمام جمع شد، گفتم بابا میشه فقط یواشکی بفروشی به منم نگی که عذاب وجدان نگیرم بعدش؟
الان به جز طلبکار بابامم دنبالمه:)))
@boysbeh
اشک تو چشمام جمع شد، گفتم بابا میشه فقط یواشکی بفروشی به منم نگی که عذاب وجدان نگیرم بعدش؟
الان به جز طلبکار بابامم دنبالمه:)))
@boysbeh