❁ کپی ممنوع، مگر با ذکر منبع ( نام نویسنده )
🖋☕️
@Best_Stories
#داستانک
محبوبه
محبوبه گفت: «میآیی بازی؟»
گفتم: «چه بازی؟»
محبوبه گفت: «قایم باشک.»
بعد خودش صورتش را توی دستهایش قایم کرد و روی تنهی سپیدار بلند چشم گذاشت و من قایم شدم. اما هرجا پنهان میشدم، محبوبه زود پیدایم میکرد. بعد نوبت من شد. چشم گذاشتم روی تنه سپیدار و بعد تا صد شمردم. چشمهایم را که باز کردم، محبوبه نبود. همه جای باغ را دنبالش گشتم اما پیدایش نکردم. هنوز هم میگردم. محبوبه سالهاست که قایم شده است.
نویسنده: محمدجواد جزینی
از کتاب: کسی برای قاطر مرده گریه نمیکند.
داستانهای کوتاه جهان...!
@Best_Stories
🖋☕️
@Best_Stories
#داستانک
محبوبه
محبوبه گفت: «میآیی بازی؟»
گفتم: «چه بازی؟»
محبوبه گفت: «قایم باشک.»
بعد خودش صورتش را توی دستهایش قایم کرد و روی تنهی سپیدار بلند چشم گذاشت و من قایم شدم. اما هرجا پنهان میشدم، محبوبه زود پیدایم میکرد. بعد نوبت من شد. چشم گذاشتم روی تنه سپیدار و بعد تا صد شمردم. چشمهایم را که باز کردم، محبوبه نبود. همه جای باغ را دنبالش گشتم اما پیدایش نکردم. هنوز هم میگردم. محبوبه سالهاست که قایم شده است.
نویسنده: محمدجواد جزینی
از کتاب: کسی برای قاطر مرده گریه نمیکند.
داستانهای کوتاه جهان...!
@Best_Stories