زمزمه کرد:«اگه دستت رو خوابوندم، بر می گردی خونه!»
نفس عمیقی کشیدم و در حالی که با قدرت دستم را روی میز نگه داشته بودم، گفتم:«اگه من دستت رو خوابوندم، جلوی همه می گی که #دوستم داری!»
#زبانش را روی #لب زیرینش کشید و به آرامی گفت:«برگردی خونه، دوستت دارم رو هر شب تو اون #اتاق، روی اون #تخت می شنوی.»
همه ی #تنم آن اتاق و آن #تخت را می خواست اما دلم یک دوستت دارم می خواست و بس!
دستش، پر قدرت دستم را روی میز خواباند. مات حرکتش شدم و او درحالی که بلند می شد، سرش را خم کرد و #لاله ی گوشم را به #دندان گرفت.
نجوا کرد:«اون خونه و #لباسا، اون اتاق و اون #تخت منتظرتن.»
مچ دستم را گرفت و در حال بلند کردنم، ادامه داد:«چه #شبی بشه #امشب!»
عاشقانه ای جذاب و بسیار #باز، به همراه شخصیت هایی دوست داشتنی!
#توصیه_ویژه_نویسنده
❌مخصوص #بزرگسالان❌
https://t.me/joinchat/AAAAAET6PAHJih_zijrssg
https://t.me/joinchat/AAAAAET6PAHJih_zijrssg
https://t.me/joinchat/AAAAAET6PAHJih_zijrssg
نفس عمیقی کشیدم و در حالی که با قدرت دستم را روی میز نگه داشته بودم، گفتم:«اگه من دستت رو خوابوندم، جلوی همه می گی که #دوستم داری!»
#زبانش را روی #لب زیرینش کشید و به آرامی گفت:«برگردی خونه، دوستت دارم رو هر شب تو اون #اتاق، روی اون #تخت می شنوی.»
همه ی #تنم آن اتاق و آن #تخت را می خواست اما دلم یک دوستت دارم می خواست و بس!
دستش، پر قدرت دستم را روی میز خواباند. مات حرکتش شدم و او درحالی که بلند می شد، سرش را خم کرد و #لاله ی گوشم را به #دندان گرفت.
نجوا کرد:«اون خونه و #لباسا، اون اتاق و اون #تخت منتظرتن.»
مچ دستم را گرفت و در حال بلند کردنم، ادامه داد:«چه #شبی بشه #امشب!»
عاشقانه ای جذاب و بسیار #باز، به همراه شخصیت هایی دوست داشتنی!
#توصیه_ویژه_نویسنده
❌مخصوص #بزرگسالان❌
https://t.me/joinchat/AAAAAET6PAHJih_zijrssg
https://t.me/joinchat/AAAAAET6PAHJih_zijrssg
https://t.me/joinchat/AAAAAET6PAHJih_zijrssg