آیا طراحی بر رنگ آمیری اولویت دارد؟
با آغاز دهه ی ۱۶۶۰ بحث درباره ی رنگ آمیزی بالا گرفت و این نشان می داد که ذوق فردی به نکته ای قابل توجه بدل شده است. بحث درباره ی اولویت طراحی بر رنگ آمیزی یا بالعکس در تاریخ نقاشی سابقه ای طولانی دارد. این بحث در دوره ی رنسانس هم مطرح بود و در ایتالیا پیروان رافائل برای disegno (طراحی) اولویت قائل بودند و طرفداران تیسین برای colore (رنگ). اما این مباحثه در دهه های پایانی قرن هفدهم و با فراتر رفتن از حوزه ی نقاشی، شدت و حدت بیشتری یافت.
شارل لبرن که سرسختانه به اندیشه های دکارت پایبند بود از اولویت طراحی دفاع می کرد؛ او نه تنها اصطلاح «سایه روشن» را که دوپیل مجددا مطرح کرده بود نمی پذیرفت بلکه حتی اهمیتی را که او برای رنگ قائل شده بود بی مورد می دانست. لبرن، نیکلا پوسن را عمیقا می ستود و فیلیپ دو شامپنی را از پیروان صدیق پوسن قلمداد می کرد زیرا او نیز مانند برن به طرح بیش از رنگ اهمیت می داد. از همین رو آکادمی ابزار برتر نقاشی را قلم طراحی می دانست به قلم موی رنگ آمیزی. از دید اصحاب آکادمی صرفأ طراحی قادر بود «شکل بیافریند، نه رنگ؛ نتیجتا رنگ آمیزی به طراحی متکی بود و نه بالعكس. از نظر لبرن، رنگ نیز وظیفه ی خاص خود را داشت اما قادر نبود به تنهایی نقش بیافریند و تابلو ایجاد کند. در نقطه ی مقابل، روژه دو پیل پیرو روبنس بود و گابریل بلانشار را یک روبنس گرای حقیقی می دانست. بلانشار در سال ۱۶۷۱ و در برابر اعضای آکادمی بدون پرده پوشی اعلام کرد: «نقاش زمانی نقاش می شود که رنگ ها را به کار ببرد و به وسیله ی آنها چشم را بفریبد و از طبیعت تقلید کند.» همین جا از فرصت استفاده می کنیم تا ببینیم از نظر بلانشار نقاش باید به چه چیزهایی اولویت بدهد: او در درجه ی اول باید «چشمها را بفریبد» و در ادامه از طبیعت تقلید کند. آیا این سخنان تصادفی بیان شده اند یا به واقع در برابر صفوف محافظان باورهای آکادمیک رجزخوانی می کنند؟
ادامه دارد ...
📚 زیباشناسی چیست؟، مارک ژیمنز، ترجمه محمدرضا ابوالقاسمی، نشر ماهی
@artforartt
با آغاز دهه ی ۱۶۶۰ بحث درباره ی رنگ آمیزی بالا گرفت و این نشان می داد که ذوق فردی به نکته ای قابل توجه بدل شده است. بحث درباره ی اولویت طراحی بر رنگ آمیزی یا بالعکس در تاریخ نقاشی سابقه ای طولانی دارد. این بحث در دوره ی رنسانس هم مطرح بود و در ایتالیا پیروان رافائل برای disegno (طراحی) اولویت قائل بودند و طرفداران تیسین برای colore (رنگ). اما این مباحثه در دهه های پایانی قرن هفدهم و با فراتر رفتن از حوزه ی نقاشی، شدت و حدت بیشتری یافت.
شارل لبرن که سرسختانه به اندیشه های دکارت پایبند بود از اولویت طراحی دفاع می کرد؛ او نه تنها اصطلاح «سایه روشن» را که دوپیل مجددا مطرح کرده بود نمی پذیرفت بلکه حتی اهمیتی را که او برای رنگ قائل شده بود بی مورد می دانست. لبرن، نیکلا پوسن را عمیقا می ستود و فیلیپ دو شامپنی را از پیروان صدیق پوسن قلمداد می کرد زیرا او نیز مانند برن به طرح بیش از رنگ اهمیت می داد. از همین رو آکادمی ابزار برتر نقاشی را قلم طراحی می دانست به قلم موی رنگ آمیزی. از دید اصحاب آکادمی صرفأ طراحی قادر بود «شکل بیافریند، نه رنگ؛ نتیجتا رنگ آمیزی به طراحی متکی بود و نه بالعكس. از نظر لبرن، رنگ نیز وظیفه ی خاص خود را داشت اما قادر نبود به تنهایی نقش بیافریند و تابلو ایجاد کند. در نقطه ی مقابل، روژه دو پیل پیرو روبنس بود و گابریل بلانشار را یک روبنس گرای حقیقی می دانست. بلانشار در سال ۱۶۷۱ و در برابر اعضای آکادمی بدون پرده پوشی اعلام کرد: «نقاش زمانی نقاش می شود که رنگ ها را به کار ببرد و به وسیله ی آنها چشم را بفریبد و از طبیعت تقلید کند.» همین جا از فرصت استفاده می کنیم تا ببینیم از نظر بلانشار نقاش باید به چه چیزهایی اولویت بدهد: او در درجه ی اول باید «چشمها را بفریبد» و در ادامه از طبیعت تقلید کند. آیا این سخنان تصادفی بیان شده اند یا به واقع در برابر صفوف محافظان باورهای آکادمیک رجزخوانی می کنند؟
ادامه دارد ...
📚 زیباشناسی چیست؟، مارک ژیمنز، ترجمه محمدرضا ابوالقاسمی، نشر ماهی
@artforartt