❤️🩹😞 کاشکی نوشته بودند مرگ بر فلانی و بهمانی، کاشکی فحاشی کرده بودند؛
✍ دکتر آندرانیک سیمونیان
از اتاقم خارج شدم، درِ دستشویی دانشجویان همیشه باز است، زحمت رفتن به طبقه دیگر و استفاده از دستشویی اساتید را به خودم ندادم و به دستشویی دانشجویان رفتم.
وارد شدم و در را پشت سرم بستم، برگشتم به سمت در برای انداختن ضامن پشتی.
با دیدن دو سه سطر کوتاهی که روی بدنه در نوشته شده بود، خشکم زد.
نوشته بودند: «سرت را بنداز زیر، درسَت را بخوان و از این مملکت برو».
انگار سقف مثل آوار روی سرم خراب شده باشد.
کاشکی نوشته بودند مرگ بر فلانی و بهمانی، کاشکی فحاشی کرده بودند ای کاش نقشی نامناسب روی در بود.
از توالت خارج شدم و در آیینه بالای دستشویی بغض شکستهام را دیدم، که تمام پهنای صورتم را خیس کرده بود.
در فضای سرد دستشویی آب خنک شیر را با هردو دست چند بار به صورتم کوبیدم، اما اشکم مثل الآن که مینویسم، امانم نمیداد.
ای وای بر من، سی سال از روزی که باز گشتهام گذشته است ...
آمدم، به سهم خودم از کتکم را خوردم و جانانه خوردم و بعدها وارد دانشگاه شدم و با این رویا که نسل بعدی را باز تولید میکنیم و فردای مملکت را میسازیم، به کارم چسبیدم.
اتفاقات زیادی بر سر من و مملکتم آوار شدند، اما هرگز ایمانم را به نسلهایی که میپروراندم از دست ندادم، نسلهایی که با دیدن قد برافراشتن و بارورتر شدنشان باور میکردم و باور میکنم که آینده کشور تأمین است، عمرم به هدر نرفته است، که نتایج ارزنده کارم توجیهگر هر بلایی بوده است که از سر گذراندهام و هموطنانم از دولتی و شخصی و علمی و صنفی از سر گذراندهاند
اما حالا سیلی چنان محکمی به صورتم خورده است که اگر شعور بالغ داشته باشم، باید بمیرم.
جوانها، دانشجوها، که از فردای مشروطیت همواره در صفوف اول این ملت بیدار حضور داشتهاند، شعار دادهاند و شعار نوشتهاند و به آن عمل کردهاند، حالا به جایی رسیدهاند که بزرگترهاشان را لایق فحش و مرگ بر و زنده باد و ناسزا هم نمیدانند.
ای وای بر من و ما! نوشتهاند: «سرت را بنداز زیر، درست را بخوان و از این مملکت برو»!
چهار- پنج روز است که در اطرافم دنبال گمشدهای میگردم. مثل کسی هستم که چیز ارزشمندی را گم کرده است ...
ارادتمند همیشگی شما، سیمونی❤️🩹🤔
[پایان نقل قول]
📚منبع: صفحۀ رسمی دکتر آندرانیک سیمونیان
@drAndranikSimonian
با اندکی ویرایش و تلخیص در کانال اندیشه سرا
-----
✍ گرچه «زاظهار درد، درد مداوا نمیشود» اما نمیشود اظهارش نکرد.
نخست باید پذیریم که درد هست، چرا هست و انکارش نکنیم تا بتوانیم دنبال درمان برویم.
نباید برسیم به آنجا که «دردیست درد من که مداوا نمیشود»*
*زاظهار درد، درد مداوا نمیشود
شیرین، دهان به گفتن حلوا نمیشود
ضایع مساز رنج و دوای خود ای طبیب
دردیست درد من که مداوا نمیشود
#میرزاده_عشقی
🕯گاهی از این حرفها:
t.me/andishehsarapub
✍ دکتر آندرانیک سیمونیان
از اتاقم خارج شدم، درِ دستشویی دانشجویان همیشه باز است، زحمت رفتن به طبقه دیگر و استفاده از دستشویی اساتید را به خودم ندادم و به دستشویی دانشجویان رفتم.
وارد شدم و در را پشت سرم بستم، برگشتم به سمت در برای انداختن ضامن پشتی.
با دیدن دو سه سطر کوتاهی که روی بدنه در نوشته شده بود، خشکم زد.
نوشته بودند: «سرت را بنداز زیر، درسَت را بخوان و از این مملکت برو».
انگار سقف مثل آوار روی سرم خراب شده باشد.
کاشکی نوشته بودند مرگ بر فلانی و بهمانی، کاشکی فحاشی کرده بودند ای کاش نقشی نامناسب روی در بود.
از توالت خارج شدم و در آیینه بالای دستشویی بغض شکستهام را دیدم، که تمام پهنای صورتم را خیس کرده بود.
در فضای سرد دستشویی آب خنک شیر را با هردو دست چند بار به صورتم کوبیدم، اما اشکم مثل الآن که مینویسم، امانم نمیداد.
ای وای بر من، سی سال از روزی که باز گشتهام گذشته است ...
آمدم، به سهم خودم از کتکم را خوردم و جانانه خوردم و بعدها وارد دانشگاه شدم و با این رویا که نسل بعدی را باز تولید میکنیم و فردای مملکت را میسازیم، به کارم چسبیدم.
اتفاقات زیادی بر سر من و مملکتم آوار شدند، اما هرگز ایمانم را به نسلهایی که میپروراندم از دست ندادم، نسلهایی که با دیدن قد برافراشتن و بارورتر شدنشان باور میکردم و باور میکنم که آینده کشور تأمین است، عمرم به هدر نرفته است، که نتایج ارزنده کارم توجیهگر هر بلایی بوده است که از سر گذراندهام و هموطنانم از دولتی و شخصی و علمی و صنفی از سر گذراندهاند
اما حالا سیلی چنان محکمی به صورتم خورده است که اگر شعور بالغ داشته باشم، باید بمیرم.
جوانها، دانشجوها، که از فردای مشروطیت همواره در صفوف اول این ملت بیدار حضور داشتهاند، شعار دادهاند و شعار نوشتهاند و به آن عمل کردهاند، حالا به جایی رسیدهاند که بزرگترهاشان را لایق فحش و مرگ بر و زنده باد و ناسزا هم نمیدانند.
ای وای بر من و ما! نوشتهاند: «سرت را بنداز زیر، درست را بخوان و از این مملکت برو»!
چهار- پنج روز است که در اطرافم دنبال گمشدهای میگردم. مثل کسی هستم که چیز ارزشمندی را گم کرده است ...
ارادتمند همیشگی شما، سیمونی❤️🩹🤔
[پایان نقل قول]
📚منبع: صفحۀ رسمی دکتر آندرانیک سیمونیان
@drAndranikSimonian
با اندکی ویرایش و تلخیص در کانال اندیشه سرا
-----
✍ گرچه «زاظهار درد، درد مداوا نمیشود» اما نمیشود اظهارش نکرد.
نخست باید پذیریم که درد هست، چرا هست و انکارش نکنیم تا بتوانیم دنبال درمان برویم.
نباید برسیم به آنجا که «دردیست درد من که مداوا نمیشود»*
*زاظهار درد، درد مداوا نمیشود
شیرین، دهان به گفتن حلوا نمیشود
ضایع مساز رنج و دوای خود ای طبیب
دردیست درد من که مداوا نمیشود
#میرزاده_عشقی
🕯گاهی از این حرفها:
t.me/andishehsarapub