مصلح مسیحی پروتستان که پونصدسال پیش تفسیری از انجیل ارائه میداد که میدونست به خاطرش ممکنه تکفیرش کنند، به این فکر نمیکرد که اول باید بشینیم با همه علما مباحثه کنیم و بعد به یه جمعبندی برسیم بعد اون جمعبندی رو منتشر کنیم. چون تو ذهنش این جمله نقش بسته بود: «وقت نداریم». بیش از پونزده ساله به هرکس که که ازم میپرسه چرا انقدر مینویسی، در حالت صحت و در حالت موت مینویسی، سرپا و نشسته و با دست بسته مینویسی، گفتم که «چون وقت ندارم». من سگ اون مصلح پروتستان هم نیستم، اما فهمیدم که چرا مهمه که بدونم وقت نداریم.
پونصدسال زمان زیادیه، انقدر که میتونه بینهایت بحث و مناظره رو در خودش جا بده. اما انسانی که واقف به فانی بودن خودشه اینجوری محاسبه انجام نمیده. اون افق رو اینطور میبینه که جای یک
Statement
خالیه، و من باید پرش کنم. اینکه غلط یا درسته یا چه ایراداتی داره رو آیندگان شخم خواهند زد و درمیاورند. من فقط باید در اسرع وقت بدم بیرون، چون، و این «چون» خیلی مهم است، خود این بیانیه یک حرکت است، و این حرکت در جنگی که در آن هستیم میتواند نتایج را تغییر دهد. اینکه بگی «انجیل کافی است ما نیاز به آخوند نداریم» یک بیانیهست، اما بیرون دادنش یک حرکت جنگی بود، چون نوک سرنیزه رو به سمت آخوند قرار میداد. و کار خودش رو کرد، و خیلیها بابت این بیانیه خون دادند، و خون ریختند، و خیلی چیزها فروریخت، و خیلی چیزها بنیان نهاده شد، و امروز به تمدن غربی منجر شده، که پناهگاه انسانهاست. حتی برای اونهایی که بش فحش میدن.
اگر قائل باشی که در جنگیم، که هستیم، باید برای صدور بیانیه به اندازهی لحظهای هم درنگ نکنی. همونطور که یک سرباز در تاریکی اگه بدونه دشمن از جلو میاد، در تیراندازی صرفهجویی نمیکنه، و با همقطارش هم مشورت نمیکنه. بیانیه میتونه یک جمله باشه، میتونه یک استعفاء باشه، میتونه گفتن یه «به تو چه؟» باشه، میتونه بستن روسری به چوب و بالا بردنش باشه، میتونه جیغ زدن تو پیادهرو باشه، میتونه لو دادن طرز کار اشرار باشه، میتونه فروختن خود اشرار باشه، میتونه هر نوع عصیانگری باشه. مهم اینه که هرکس در هر موقعیتی در افق خودش جای چیزی رو خالی دید، پرش کنه.
الان کشور در وضعیتیه که حتی عوام بیسواد دارن از لفظ فروپاشی استفاده میکنند، و همیشه وقتی علائم هرج و مرج زیاد میشه، تقاضای عمومی برای یک «قلدر قابل» بیشتر میشه. ما امروز در وضعیتی هستیم که اگر اون قلدر قابل پیدا بشه، به درجهای از خدایی خواهد رسید که در تاریخ ایران بینظیر خواهد بود. دیگه صحبت رضاخان ۲ نیست، الان تخت قدرت و محبوبیت برای جمشید ۲ فراهم شده.
و دقیقا در چنین افقیه که جای «ما جنبه دموکراسی رو داریم» خالیه. بحث و مناظره و فلسفهبافی درباره اینکه آیا مردم ایران واقعا جنبهش رو دارند یا ندارند (که خودش یه سوال انحرافیه، چون هیچ انسانی فارغ از ملیت جنبهش رو نداره و فقط بش تن میده)، یک کار بیمعنیه. ما باید بیتوجه به هر حرف و انتقادی این استیتمنت رو بندازیم جلو و اگه لازم شد بابتش خون بدیم. چون این کاریه که یک مصلح که میدونه فانیه انجام میده. چون میدونه که وقت نداریم.
پونصدسال زمان زیادیه، انقدر که میتونه بینهایت بحث و مناظره رو در خودش جا بده. اما انسانی که واقف به فانی بودن خودشه اینجوری محاسبه انجام نمیده. اون افق رو اینطور میبینه که جای یک
Statement
خالیه، و من باید پرش کنم. اینکه غلط یا درسته یا چه ایراداتی داره رو آیندگان شخم خواهند زد و درمیاورند. من فقط باید در اسرع وقت بدم بیرون، چون، و این «چون» خیلی مهم است، خود این بیانیه یک حرکت است، و این حرکت در جنگی که در آن هستیم میتواند نتایج را تغییر دهد. اینکه بگی «انجیل کافی است ما نیاز به آخوند نداریم» یک بیانیهست، اما بیرون دادنش یک حرکت جنگی بود، چون نوک سرنیزه رو به سمت آخوند قرار میداد. و کار خودش رو کرد، و خیلیها بابت این بیانیه خون دادند، و خون ریختند، و خیلی چیزها فروریخت، و خیلی چیزها بنیان نهاده شد، و امروز به تمدن غربی منجر شده، که پناهگاه انسانهاست. حتی برای اونهایی که بش فحش میدن.
اگر قائل باشی که در جنگیم، که هستیم، باید برای صدور بیانیه به اندازهی لحظهای هم درنگ نکنی. همونطور که یک سرباز در تاریکی اگه بدونه دشمن از جلو میاد، در تیراندازی صرفهجویی نمیکنه، و با همقطارش هم مشورت نمیکنه. بیانیه میتونه یک جمله باشه، میتونه یک استعفاء باشه، میتونه گفتن یه «به تو چه؟» باشه، میتونه بستن روسری به چوب و بالا بردنش باشه، میتونه جیغ زدن تو پیادهرو باشه، میتونه لو دادن طرز کار اشرار باشه، میتونه فروختن خود اشرار باشه، میتونه هر نوع عصیانگری باشه. مهم اینه که هرکس در هر موقعیتی در افق خودش جای چیزی رو خالی دید، پرش کنه.
الان کشور در وضعیتیه که حتی عوام بیسواد دارن از لفظ فروپاشی استفاده میکنند، و همیشه وقتی علائم هرج و مرج زیاد میشه، تقاضای عمومی برای یک «قلدر قابل» بیشتر میشه. ما امروز در وضعیتی هستیم که اگر اون قلدر قابل پیدا بشه، به درجهای از خدایی خواهد رسید که در تاریخ ایران بینظیر خواهد بود. دیگه صحبت رضاخان ۲ نیست، الان تخت قدرت و محبوبیت برای جمشید ۲ فراهم شده.
و دقیقا در چنین افقیه که جای «ما جنبه دموکراسی رو داریم» خالیه. بحث و مناظره و فلسفهبافی درباره اینکه آیا مردم ایران واقعا جنبهش رو دارند یا ندارند (که خودش یه سوال انحرافیه، چون هیچ انسانی فارغ از ملیت جنبهش رو نداره و فقط بش تن میده)، یک کار بیمعنیه. ما باید بیتوجه به هر حرف و انتقادی این استیتمنت رو بندازیم جلو و اگه لازم شد بابتش خون بدیم. چون این کاریه که یک مصلح که میدونه فانیه انجام میده. چون میدونه که وقت نداریم.