🗯 نرگس صرافیان طوفان
بچه که بودم ، یکی از اسباب بازی هایم زیر چرخ های ماشین ، آسیب دید و بعد از آن ، دیگر برای بازی مناسب نبود ، اما من هنوز هم دوستش داشتم .
همه ی اطرافیان می گفتند که اسباب بازی شکسته را نگه ندارم یا اینکه آن را بدهم برود و بهترش را برایم می خرند ، من اما گوشم به این حرف ها بدهکار نبود و محکم بغلش می گرفتم و می بردمش گوشه ای و با آن بازی می کردم ، تازه هرچه منعم می کردند ، اسباب بازی ام عزیز تر می شد !
تا اینکه یک روز ، لبه های تیزش ، دستم را بدجور برید ، خون را که دیدم ؛ زدم زیر گریه و طلبکارانه به اسباب بازیِ شکسته ام نگاه کردم و تازه فهمیدم که چقدر دوستش ندارم !
مادرم دستانم را پانسمان و اشک های مرا پاک کرد و من بدون هیچ حرف و اشاره ای دویدم و اسباب بازیِ شکسته را برداشتم و انداختمش دور ...
انگار لازم بود حتما زخمی ام کند تا دست از خواستنش بردارم !
گاهی هزاران نفر هم جمع شوند و از بدیِ انتخاب های ما بگویند ، فایده ای ندارد ؛
ما عادت کرده ایم که الزاما زخمی شویم و آسیب ببینیم ، تا رها کنیم ،
شاید باید کنار اینهمه درسی که خواندیم ؛ رها کردن را هم یادمان می دادند ...
🗯 نرگس صرافیان طوفان
بچه که بودم ، یکی از اسباب بازی هایم زیر چرخ های ماشین ، آسیب دید و بعد از آن ، دیگر برای بازی مناسب نبود ، اما من هنوز هم دوستش داشتم .
همه ی اطرافیان می گفتند که اسباب بازی شکسته را نگه ندارم یا اینکه آن را بدهم برود و بهترش را برایم می خرند ، من اما گوشم به این حرف ها بدهکار نبود و محکم بغلش می گرفتم و می بردمش گوشه ای و با آن بازی می کردم ، تازه هرچه منعم می کردند ، اسباب بازی ام عزیز تر می شد !
تا اینکه یک روز ، لبه های تیزش ، دستم را بدجور برید ، خون را که دیدم ؛ زدم زیر گریه و طلبکارانه به اسباب بازیِ شکسته ام نگاه کردم و تازه فهمیدم که چقدر دوستش ندارم !
مادرم دستانم را پانسمان و اشک های مرا پاک کرد و من بدون هیچ حرف و اشاره ای دویدم و اسباب بازیِ شکسته را برداشتم و انداختمش دور ...
انگار لازم بود حتما زخمی ام کند تا دست از خواستنش بردارم !
گاهی هزاران نفر هم جمع شوند و از بدیِ انتخاب های ما بگویند ، فایده ای ندارد ؛
ما عادت کرده ایم که الزاما زخمی شویم و آسیب ببینیم ، تا رها کنیم ،
شاید باید کنار اینهمه درسی که خواندیم ؛ رها کردن را هم یادمان می دادند ...