روزی که حجّاجبنیوسف از دنیا رفت، مردی به قصر او آمد و خواستار ملاقات با حجاج شد.
نگهبان به او گفت:
حجاج درگذشت.
مرد ساعتی بعد برگشت و درخواست را تکرار کرد.
نگهبان به او گفت: گفتم حجاج مُرد.
مرد برای بار سوم برگشت و درخواست را تکرار کرد.
نگهبان به او گفت: نفهمیدی؟ بهت گفتم حجاج مُرد.
مرد گفت: میفهمم اما از شنیدن این خبر، لذت میبرم.
@Tafakkor
نگهبان به او گفت:
حجاج درگذشت.
مرد ساعتی بعد برگشت و درخواست را تکرار کرد.
نگهبان به او گفت: گفتم حجاج مُرد.
مرد برای بار سوم برگشت و درخواست را تکرار کرد.
نگهبان به او گفت: نفهمیدی؟ بهت گفتم حجاج مُرد.
مرد گفت: میفهمم اما از شنیدن این خبر، لذت میبرم.
@Tafakkor