یک روز داشتم از کنار دهکدهای میگذشتم. پیر نود سالهای را دیدم که داشت یک نهال بادام میکاشت ...
به او گفتم: هی، پدر! درخت بادام میکاری؟ و او با آن پشت خمیدهاش رو به من برگشت و گفت: «آره، فرزند، من طوری رفتار میکنم که انگار هیچوقت نخواهم مرد.» من در جواب گفتم: « ولی پدر، من طوری رفتار میکنم که انگار هر آن ممکن است بمیرم.»
حالا ، حق با کدام یک از ما دو نفر بود؟
@TEXTOGHRAPHY
به او گفتم: هی، پدر! درخت بادام میکاری؟ و او با آن پشت خمیدهاش رو به من برگشت و گفت: «آره، فرزند، من طوری رفتار میکنم که انگار هیچوقت نخواهم مرد.» من در جواب گفتم: « ولی پدر، من طوری رفتار میکنم که انگار هر آن ممکن است بمیرم.»
حالا ، حق با کدام یک از ما دو نفر بود؟
@TEXTOGHRAPHY