در این حال مستخدم با یک سینی وارد شد و یک دیس پر از "نان پا درازی" کاشی که چیزی بین نان قندی و شیرینی و بسیار خوشمزه است با نان و کره و چائی و بشقاب و کارد روی میز گذاشت. صالح گفت میبخشید آقای کاتوزیان این صبحانه معمول من است. گفتم قربان من عاشق نان پا درازی هستم که اولین بار در منزل خودتان در کاشان خوردم.
از این در و آن در صحبت شد تا اینکه صالح گفت خب شما چه فرمایشی دارید که این قدر فوری ست. گفتم قربان آمدهام که از شما خواهش کنم امروزبه مجلس بروید. گفت آقای ملکی با شما صحبت کرده اند؟ گفتم بله و ما همه اصرار داریم که جنابعالی امروزبه مجلس بروید و صدای ملت را برسانید. گفتگو به طول انجامید تا بالاخره صالح گفت "خب من بروم در میان دویست تا دزد چه بگویم؟". گفتم قربان چنانکه می دانید امروز جلسه اعتراض به اعتبارنامههاست. تشریف ببرید و به اعتبارنامه جمال امامی نماینده اول تهران اعتراض کنید. آنگاه در جلسه بعدی که وقت سخنرانی برای اثبات اعتراضتان خواهید داشت فساد انتخابات را برملا سازید. این را که گفتم برادر کوچکش را که چند وقتی از کاشان آمده و مهمان او بود صدا زد و گفت نادر بگو اتومبیل را حاضر کنند میخواهم بروم مجلس.
نفسی به راحت کشیدم و سخت تشکر کردم که گفت خیر، من باید از شما تشکر کنم و تا دم در منزل مرا بدرقه کرد.
و اما بعد
صالح آن رو به مجلس رفت و با اعتبار نامه جمال اخوی - که تا آن زمان مرد نسبتا خوشنامی بود و درست به همین دلیل او را به عنوان نماینده اول از صندوق درآوره بودند - مخالفت کرد. چند روز بعد جلسه رسیدگی به اعتبارنامهها تشکیل شد و ما از ساعت هفت صبح برای پشتیبانی از صالح - تا بداند که اگر در مجلس تنهاست در میان مردم تنها نیست - در میدان بهارستان اجتماع کرده و به سخنرانی و سردادن شعار مشغول شدیم. شعار رایج "صالح ما پیروز است" بود که نپسندیدم و از بالای چهار پایه فریاد زدم "پیروز باد صالح". که خلایق همه فریاد کردند پیروز باد صالح. در حدود ظهر که مجلس تعطیل شد جمعیت به هزار و چند صد نفر رسیده بود .
نیم بعد از ظهر دروازه مجلس باز شد و یک فولکس واگن بیتل آبی که صالح در صندلی جلو آن نشسته بود و یک حزب ایرانی جوان به نام فریدون امیرابراهیمی پشت فرمان بود آهسته بیرون آمد. سرم را نزدیک به پنجره کردم و گفتم آقای امیرابراهیمی آهسته برانید. از بهارستان تا منزل صالح راه درازی نبود و میشد آن را پیاده در حدود نیم ساعت تا چهل و پنج دقیقه پیمود. به این ترتیب اتومبیل صالح که از مردمی که شعار میدادند احاطه شده بود آهسته به راه خود ادامه داد تا اینکه خیابانهای کوتاه شاه آباد و استانبول و نادری را طی کردیم و در خیابان شاه دست راست داخل خیابان فخررازی شدیم و به منزل صالح رسیدیم. درآن وقت تعدادمان به حدود دویست تا سیصد نفر کاهش یافته بود.
صالح بلافاصله به درون خانه رفت و در بالکنی مشرف به فخررازی ظاهر شد و در همان حال اهل خانه با سینیهای نان پا درازی بیرون آمدند و در میان جماعت گرداندند. صالح هم پس از تشکر و نطق کوتاهی به درون رفت و جمعیت پراکنده شد .او در مجلس نطق غرائی کرده و فساد انتخابات را به خوبی افشاء کرده بود که در روزنامههای عصر تهران منتشر شد.
اما شاید فقط یکی دو هفته بعد اعتصاب معلمان که منجر به کشته شدن یک معلم به دست پلیس گردید شاه را ناگزیر کرد که دکتر علی امینی را به رغم میل خودش به نخست وزیری فرا خواند و او هم پذیرفت به این شرط که شاه مجلس را منحل کند.
باقی تاریخ است.
همايون كانوزيان
از این در و آن در صحبت شد تا اینکه صالح گفت خب شما چه فرمایشی دارید که این قدر فوری ست. گفتم قربان آمدهام که از شما خواهش کنم امروزبه مجلس بروید. گفت آقای ملکی با شما صحبت کرده اند؟ گفتم بله و ما همه اصرار داریم که جنابعالی امروزبه مجلس بروید و صدای ملت را برسانید. گفتگو به طول انجامید تا بالاخره صالح گفت "خب من بروم در میان دویست تا دزد چه بگویم؟". گفتم قربان چنانکه می دانید امروز جلسه اعتراض به اعتبارنامههاست. تشریف ببرید و به اعتبارنامه جمال امامی نماینده اول تهران اعتراض کنید. آنگاه در جلسه بعدی که وقت سخنرانی برای اثبات اعتراضتان خواهید داشت فساد انتخابات را برملا سازید. این را که گفتم برادر کوچکش را که چند وقتی از کاشان آمده و مهمان او بود صدا زد و گفت نادر بگو اتومبیل را حاضر کنند میخواهم بروم مجلس.
نفسی به راحت کشیدم و سخت تشکر کردم که گفت خیر، من باید از شما تشکر کنم و تا دم در منزل مرا بدرقه کرد.
و اما بعد
صالح آن رو به مجلس رفت و با اعتبار نامه جمال اخوی - که تا آن زمان مرد نسبتا خوشنامی بود و درست به همین دلیل او را به عنوان نماینده اول از صندوق درآوره بودند - مخالفت کرد. چند روز بعد جلسه رسیدگی به اعتبارنامهها تشکیل شد و ما از ساعت هفت صبح برای پشتیبانی از صالح - تا بداند که اگر در مجلس تنهاست در میان مردم تنها نیست - در میدان بهارستان اجتماع کرده و به سخنرانی و سردادن شعار مشغول شدیم. شعار رایج "صالح ما پیروز است" بود که نپسندیدم و از بالای چهار پایه فریاد زدم "پیروز باد صالح". که خلایق همه فریاد کردند پیروز باد صالح. در حدود ظهر که مجلس تعطیل شد جمعیت به هزار و چند صد نفر رسیده بود .
نیم بعد از ظهر دروازه مجلس باز شد و یک فولکس واگن بیتل آبی که صالح در صندلی جلو آن نشسته بود و یک حزب ایرانی جوان به نام فریدون امیرابراهیمی پشت فرمان بود آهسته بیرون آمد. سرم را نزدیک به پنجره کردم و گفتم آقای امیرابراهیمی آهسته برانید. از بهارستان تا منزل صالح راه درازی نبود و میشد آن را پیاده در حدود نیم ساعت تا چهل و پنج دقیقه پیمود. به این ترتیب اتومبیل صالح که از مردمی که شعار میدادند احاطه شده بود آهسته به راه خود ادامه داد تا اینکه خیابانهای کوتاه شاه آباد و استانبول و نادری را طی کردیم و در خیابان شاه دست راست داخل خیابان فخررازی شدیم و به منزل صالح رسیدیم. درآن وقت تعدادمان به حدود دویست تا سیصد نفر کاهش یافته بود.
صالح بلافاصله به درون خانه رفت و در بالکنی مشرف به فخررازی ظاهر شد و در همان حال اهل خانه با سینیهای نان پا درازی بیرون آمدند و در میان جماعت گرداندند. صالح هم پس از تشکر و نطق کوتاهی به درون رفت و جمعیت پراکنده شد .او در مجلس نطق غرائی کرده و فساد انتخابات را به خوبی افشاء کرده بود که در روزنامههای عصر تهران منتشر شد.
اما شاید فقط یکی دو هفته بعد اعتصاب معلمان که منجر به کشته شدن یک معلم به دست پلیس گردید شاه را ناگزیر کرد که دکتر علی امینی را به رغم میل خودش به نخست وزیری فرا خواند و او هم پذیرفت به این شرط که شاه مجلس را منحل کند.
باقی تاریخ است.
همايون كانوزيان