این قسمت از کتاب آنا گاوالدا را خیلی دوست دارم. چون با قبول حجم سنگین غصهها، امیدواری را نشان میدهد:باید یکبار به خاطر همهچیز گریه کرد. آن قدر که اشکها خشک شوند. باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد. به چیز دیگری فکر کرد .باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد.» هیچوقت با کسانی که غم را انکار میکنند آبم در یک جو نرفته است. اما همیشه با آدمهایی که حقیقت وضع موجود را میپذیرند و نقاط روشن را به ما نشان میدهند احساس قرابت کردهام. انگار میشود با این تفکر زندگی را ساخت.
آنا گاوالدا در کتاب "من او را داشتم"، سوگواری را محترم شمرده اما برای آن حد و مرز و اندازه قائل شده است. این یعنی به سوگ نشستن لازم است، حتی اگر طولانی باشد، اما حرکت کردن از آن لازمتر است.
آنا گاوالدا در کتاب "من او را داشتم"، سوگواری را محترم شمرده اما برای آن حد و مرز و اندازه قائل شده است. این یعنی به سوگ نشستن لازم است، حتی اگر طولانی باشد، اما حرکت کردن از آن لازمتر است.