مرد، مردی که کمر بسته به پیکار دگر
بی زره آمده به پیکاری دگر
تا خود صبح خطر بالای سرش می رقصید
تیغ عریان شده بالای سرش می رقصید
مرد آن است که تا لحظه ی آخر مانده
در شب خوف و خطر تا لحظه ی آخر مانده
[...]
چشم وا کن اُحد آینه عبرت شد و رفت
دشمن باخته بر جنگ مسلط شد و رفت
آنکه انگیزه اش از جنگ غنیمت باشد
با خبر نیست که طاعت به اطاعت باشد
[...]
یک به یک همه در ملا عام و نهانی رفتند
همه دنبال فلانی و فلانی رفتند
همه رفتند غمی نیست علی می ماند
جای سالم به تنش نیست ولی می ماند
مرد مولاست که تا لحظه ی آخر می ماند
دشمن از کشتن او خسته شده در مانده
در دل جنگ کجا خار وخسی می ماند؟
جگر حمزه اگر داشت کسی می ماند
مرد آن است که سر تا به قدم غرق به خون
آنچنان که علی از اُحد آمد بیرون...
[...]
بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی
یازده بار دگر در آینه تکرار شدی
می نویسم که شب تار سحر می گردد
یک نفر مانده از این قوم که بر می گردد
#شعر
بی زره آمده به پیکاری دگر
تا خود صبح خطر بالای سرش می رقصید
تیغ عریان شده بالای سرش می رقصید
مرد آن است که تا لحظه ی آخر مانده
در شب خوف و خطر تا لحظه ی آخر مانده
[...]
چشم وا کن اُحد آینه عبرت شد و رفت
دشمن باخته بر جنگ مسلط شد و رفت
آنکه انگیزه اش از جنگ غنیمت باشد
با خبر نیست که طاعت به اطاعت باشد
[...]
یک به یک همه در ملا عام و نهانی رفتند
همه دنبال فلانی و فلانی رفتند
همه رفتند غمی نیست علی می ماند
جای سالم به تنش نیست ولی می ماند
مرد مولاست که تا لحظه ی آخر می ماند
دشمن از کشتن او خسته شده در مانده
در دل جنگ کجا خار وخسی می ماند؟
جگر حمزه اگر داشت کسی می ماند
مرد آن است که سر تا به قدم غرق به خون
آنچنان که علی از اُحد آمد بیرون...
[...]
بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی
یازده بار دگر در آینه تکرار شدی
می نویسم که شب تار سحر می گردد
یک نفر مانده از این قوم که بر می گردد
#شعر