📝📝📝آغوش برادر
درد و دلی با برادرِ دربندم رحیم قمیشی
✍🏻مهدی قمشی برادر آزاده دربند رحیم قمیشی و استاد دانشگاه شهید چمران اهواز
✅یادت هست وقتی در آخرین گروه اسرای آزاد شده جنگ تحمیلی به تهران آمدی و به جهت شرایط ویژهای که مفقودین بازداشتی در اردوگاه تکریت ۱۱ داشتند برای چکاپهای پزشکی و ترمیم آثار فیزیکی و روحی شکنجههای اسارتگاه، چند روز همه شما را در قرنطینه سپاه قرار دادند؟ چقدر لحظات بر ما به کُندی میگذشت. و وقتی ما طاقت چند روز تاخیر را نداشتیم و من به همراه برادرم غلامرضا با متوسل شدن به فرماندهان مقر به محل قرنطینه راه پیدا کردیم وقتی تو را به ما نشان دادند من ابتدا تو را نشناختم.
✅چقدر لاغر و نحیف شده بودی و وقتی به هم رسیدیم در آغوش هم چقدر گریه کردیم. آنجا هم تو ابتدا سراغ سایر دوستانت را گرفتی و من با اکراه و سرافکندگی خبر شهادت تعدادی از آنان را به تو که چهار سال از همه جا بیخبر بودی دادم. برادرم، اکنون هم باز در قرنطینه که نه ولی در بازداشتگاه سپاه هستی آن هم نه برای ترمیم و تسکین آلام جنگ و اسارت بلکه برای تاوان دادن در قبال احساس تعهدت نسبت به کشور و مردم و خون دوستان شهیدت. و نه برای تسکین روح و روان بلکه برای شکنجه و ایجاد فشار روحی و روانی. خبر دروغین کشته شدن خانمی در واقعه ۲۵ام بهمن را به تو میدهند تا تو را بشکنند زیرا میشناسند تو را. فشار میآورند که به کارهای ناکرده اعتراف کنی تا مطابق دستور پرونده سازی خوبی برایت انجام دهند و دستمزد خود را دریافت نمایند.
✅برادرم! از همسرت شنیدم که در اولین دیدارت با خانواده، فقط سراغ سایر بازداشتیها و سلامتی مردم را در روز ۲۵ بهمن گرفتهای. به خانواده گفتهای که هر کمکی میتوانند برای آزادی سایر بازداشتیها انجام دهند و در فکر خودت نباشند.
✅فهمیدم که تو همانی که بوده ای. تعهدت را در قبال کشور و مردم و خون دوستان شهیدت در حد اعلا نگه داشته ای و سرنوشت خودت را به قادر یکتا سپرده ای. شبیه همان حرکتی است که در عملیات کربلای ۴ از خود نشان دادی. وقتی در عقب نشینی نیروها تو با دوستت نادر دشتی خط اصلی را زیر آتش خود نگه داشتید تا باقیمانده گردان به سلامت از اروندرود عبور نمایند و به میهن بازگردند. در آن لحظات نیز فقط به فکر این بودی که بچه ها و همرزمانت به سلامت، مخمصه را ترک کنند.
✅مشغله فکری تو در آن وانفسای جهنمی آن نبود که پدر و مادرت نیز انتظار تو را میکشند و از درد مفقود ماندنت، سلامتی خود را از دست میدهند و فشارها امانشان نمیدهد، بلکه تنها آن بود که بچههایی که با فرماندهی شهید فرجوانی و تو پا به میدان گذاشتهاند به سلامت به خانوادههایشان ملحق شوند.
✅برادرم خودت بهتر میدانی که جماعتی که اکنون تو را به بند کشیدهاند هیچ نسبتی با پاسداران واقعی آن زمان ندارند و نمیدانند چه دورانی را پشت سر نهادهای و شاید هیچگاه سختیهایی را که کشیدهای درک نکرده باشند.
✅برادرم میدانم که تو سعی خواهیکرد از محیط جدید نیز تجارب جدید و درسهای جدید کسب کنی ولی توجه به این نیز داشته باش که بیرون از میلههای زندانت علاوه بر برادران و خواهرت، همسر و فرزندات و خالهام (مادر همسرت و مادر شهید مهدی حق بین را میگویم) انتظارت را میکشند و از نبودنت در رنج و فشارند.
✅مواظب سلامتیات باش و محکم و استوار باقی بمان. فعلاً در بین تصمیم گیران اصلی کسی را نمیبینم که خیرخواهان و بدخواهان کشور را از هم به خوبی تمیز دهد ولی مطمئن باش دوباره یکدیگر را با افتخار در آغوش خواهیم گرفت.
چهاردهم اسفند ۱۴۰۳ مصادف با سوم ماه رمضان
درد و دلی با برادرِ دربندم رحیم قمیشی
✍🏻مهدی قمشی برادر آزاده دربند رحیم قمیشی و استاد دانشگاه شهید چمران اهواز
✅یادت هست وقتی در آخرین گروه اسرای آزاد شده جنگ تحمیلی به تهران آمدی و به جهت شرایط ویژهای که مفقودین بازداشتی در اردوگاه تکریت ۱۱ داشتند برای چکاپهای پزشکی و ترمیم آثار فیزیکی و روحی شکنجههای اسارتگاه، چند روز همه شما را در قرنطینه سپاه قرار دادند؟ چقدر لحظات بر ما به کُندی میگذشت. و وقتی ما طاقت چند روز تاخیر را نداشتیم و من به همراه برادرم غلامرضا با متوسل شدن به فرماندهان مقر به محل قرنطینه راه پیدا کردیم وقتی تو را به ما نشان دادند من ابتدا تو را نشناختم.
✅چقدر لاغر و نحیف شده بودی و وقتی به هم رسیدیم در آغوش هم چقدر گریه کردیم. آنجا هم تو ابتدا سراغ سایر دوستانت را گرفتی و من با اکراه و سرافکندگی خبر شهادت تعدادی از آنان را به تو که چهار سال از همه جا بیخبر بودی دادم. برادرم، اکنون هم باز در قرنطینه که نه ولی در بازداشتگاه سپاه هستی آن هم نه برای ترمیم و تسکین آلام جنگ و اسارت بلکه برای تاوان دادن در قبال احساس تعهدت نسبت به کشور و مردم و خون دوستان شهیدت. و نه برای تسکین روح و روان بلکه برای شکنجه و ایجاد فشار روحی و روانی. خبر دروغین کشته شدن خانمی در واقعه ۲۵ام بهمن را به تو میدهند تا تو را بشکنند زیرا میشناسند تو را. فشار میآورند که به کارهای ناکرده اعتراف کنی تا مطابق دستور پرونده سازی خوبی برایت انجام دهند و دستمزد خود را دریافت نمایند.
✅برادرم! از همسرت شنیدم که در اولین دیدارت با خانواده، فقط سراغ سایر بازداشتیها و سلامتی مردم را در روز ۲۵ بهمن گرفتهای. به خانواده گفتهای که هر کمکی میتوانند برای آزادی سایر بازداشتیها انجام دهند و در فکر خودت نباشند.
✅فهمیدم که تو همانی که بوده ای. تعهدت را در قبال کشور و مردم و خون دوستان شهیدت در حد اعلا نگه داشته ای و سرنوشت خودت را به قادر یکتا سپرده ای. شبیه همان حرکتی است که در عملیات کربلای ۴ از خود نشان دادی. وقتی در عقب نشینی نیروها تو با دوستت نادر دشتی خط اصلی را زیر آتش خود نگه داشتید تا باقیمانده گردان به سلامت از اروندرود عبور نمایند و به میهن بازگردند. در آن لحظات نیز فقط به فکر این بودی که بچه ها و همرزمانت به سلامت، مخمصه را ترک کنند.
✅مشغله فکری تو در آن وانفسای جهنمی آن نبود که پدر و مادرت نیز انتظار تو را میکشند و از درد مفقود ماندنت، سلامتی خود را از دست میدهند و فشارها امانشان نمیدهد، بلکه تنها آن بود که بچههایی که با فرماندهی شهید فرجوانی و تو پا به میدان گذاشتهاند به سلامت به خانوادههایشان ملحق شوند.
✅برادرم خودت بهتر میدانی که جماعتی که اکنون تو را به بند کشیدهاند هیچ نسبتی با پاسداران واقعی آن زمان ندارند و نمیدانند چه دورانی را پشت سر نهادهای و شاید هیچگاه سختیهایی را که کشیدهای درک نکرده باشند.
✅برادرم میدانم که تو سعی خواهیکرد از محیط جدید نیز تجارب جدید و درسهای جدید کسب کنی ولی توجه به این نیز داشته باش که بیرون از میلههای زندانت علاوه بر برادران و خواهرت، همسر و فرزندات و خالهام (مادر همسرت و مادر شهید مهدی حق بین را میگویم) انتظارت را میکشند و از نبودنت در رنج و فشارند.
✅مواظب سلامتیات باش و محکم و استوار باقی بمان. فعلاً در بین تصمیم گیران اصلی کسی را نمیبینم که خیرخواهان و بدخواهان کشور را از هم به خوبی تمیز دهد ولی مطمئن باش دوباره یکدیگر را با افتخار در آغوش خواهیم گرفت.
چهاردهم اسفند ۱۴۰۳ مصادف با سوم ماه رمضان