Forward from: The Best Of Times
دی، نهم
تا به اینجا روز خوبی بود. این گلودرد اعصاب خورد کن همچنان نفس کشیدنهایم را با عذاب همراه میکند. درس خواندن و کتاب خواندن را سخت و لذت بیوقفه موسیقی گوش کردن را هم میگیرد. غذا خوردن را با عذاب وجدان و دراز کشیدن را با استیصال همراه میکند.
امروز روز خوبی بود تا این لحظه. چرا بود؟ شاید از ترس این که اگر بگویم هست بقیهاش خوب نباشد و نکند که دروغگو باشم. امان از دست این حساسیتهای بیخود و بیجهت.
امروز روز خوبی هست. خوب درس خواندم. راضیم. یک سوم چیزی که باید بخوانم را خواندم. نهار علیرغم سادگیاش خوشمزه بود. چای ظهرگاهی عالی بود. صبحانه دلچسب بود و قهوه توی رختخواب از همه بهتر بود.
امروز دو بار سمفونی نهم بیتهوون و سه بار پارسیفال واگنر را گوش کردم. عجب رحمتهایی که نادیده گرفته میشوند.
حالا در آشپزخانه نشستهام. ده دقیقهای دراز کشیدم، حالم بهتر نشد، نمیدانم چرا دائم منتظرم حالم خوب شود؛ انگار قرار است برایش پولی واریز شود. نشستهام در آشپزخانه، کتاب سفرهایم با خالهجان را میخوانم. گراهام گرین بلد است در مواقع انتظار خوب داستان بگوید. وقتی منتظر رسیدن نوبتت در مطب دکتر هستی، وقتی منتظر رسیدن قطار هستی، وقتی منتظر رسیدن دوستت هستی، وقتی منتظر نان در صف نانوایی هستی، وقتی منتظر پیک هستی، حتی وقتی مثل الان منتظر دم آمدن قهوه هستی.
قهوه بعد از استراحت کوتاه بعد از ظهر و قبل از شروع مطالعه عصر بسیار دلپذیر است.
ماهدنامهها، چهارم
تا به اینجا روز خوبی بود. این گلودرد اعصاب خورد کن همچنان نفس کشیدنهایم را با عذاب همراه میکند. درس خواندن و کتاب خواندن را سخت و لذت بیوقفه موسیقی گوش کردن را هم میگیرد. غذا خوردن را با عذاب وجدان و دراز کشیدن را با استیصال همراه میکند.
امروز روز خوبی بود تا این لحظه. چرا بود؟ شاید از ترس این که اگر بگویم هست بقیهاش خوب نباشد و نکند که دروغگو باشم. امان از دست این حساسیتهای بیخود و بیجهت.
امروز روز خوبی هست. خوب درس خواندم. راضیم. یک سوم چیزی که باید بخوانم را خواندم. نهار علیرغم سادگیاش خوشمزه بود. چای ظهرگاهی عالی بود. صبحانه دلچسب بود و قهوه توی رختخواب از همه بهتر بود.
امروز دو بار سمفونی نهم بیتهوون و سه بار پارسیفال واگنر را گوش کردم. عجب رحمتهایی که نادیده گرفته میشوند.
حالا در آشپزخانه نشستهام. ده دقیقهای دراز کشیدم، حالم بهتر نشد، نمیدانم چرا دائم منتظرم حالم خوب شود؛ انگار قرار است برایش پولی واریز شود. نشستهام در آشپزخانه، کتاب سفرهایم با خالهجان را میخوانم. گراهام گرین بلد است در مواقع انتظار خوب داستان بگوید. وقتی منتظر رسیدن نوبتت در مطب دکتر هستی، وقتی منتظر رسیدن قطار هستی، وقتی منتظر رسیدن دوستت هستی، وقتی منتظر نان در صف نانوایی هستی، وقتی منتظر پیک هستی، حتی وقتی مثل الان منتظر دم آمدن قهوه هستی.
قهوه بعد از استراحت کوتاه بعد از ظهر و قبل از شروع مطالعه عصر بسیار دلپذیر است.
ماهدنامهها، چهارم