از فیلم "برادران لیلا" متنفرم. خستهکننده است و بردهی محیط و به غایت شعاری. خوب شروع میکند، اما از همان ابتدا هم مبارز نیست. سر خم کرده است. نمیجنگد. به سیاهی تن در میدهد. ترحمبرانگیز است و خودش را تحقیر میکند. به بازیگرانش در مراسم کن توجه کنید. یادآور مراسم عروسی فیلم نیستند؟ به نظرم فیلم باج دادن هم هست. و چرا تند و تیز نیست؟ چون سانسورش میکنند باید آدمهایش را تحقیر کند؟ نمیشد سانسور را بپیچاند؟ به نظرم خودسانسوری هم درش هست. اتفاقا همین خودسانسوری هم باعث میشود که تا این اندازه ملالتبار باشد. و باز هم این سوال: چرا نمیجنگد؟ چرا به جای جنگ با خود، با نظام فاسد جمهوری اسلامی نمیجنگد؟ و چرا کنایههایش تا این اندازه کند اند؟ به نظرم این کندی، نتیجهی سانسور نیست، نتیجهی خودسانسوری است. نتیجهی ترسو بودن و جنگجو نبودن است. علیرضای فیلم، و مکثهایی که فیلمساز رویش میکند، همسو بودن نگاهش را با فیلمساز نشان میدهد. شعارهای ضد مردسالاریش هم بسیار ناتوان و اخته است. فیلم بلبشویی است از شعارهای سیاسی بسیار پیشپاافتاده. دیالوگهایش جوری نوشته شدهاند که به درد پستهای کوتاه اینستاگرامی بخورند. شاید در این پستها بشود با یک موسیقی خوب و تدوین مناسب، احساس کوچکی برانگیخت. اما درون فیلم، هیچ کاری نمیکنند. هیچ تناسبی با هم ندارند. اصلا مشخص نیست چگونه شخصیتها متحول میشوند. هیچ مشخصهای از خود ندارند. لیلا هم اصلا خوب نیست. در گوشی زدنش به پدر خانواده، و لبخندش حین دیدن مرگ او، شورشی بودن و جنگجو بودن و آزاده بودن نیست، نفرتانگیز بودن است. مضامینی که فیلم مطرح میکند و حرفهایی که میخواهد بزند، جدیاند. و مهارت بسیار بسیار جدیتری میطلبند. اکثر زوم اینها و زوماوتهایی که فیلم میکند، تا شخصیتهایش را در میان جمعیت نشان دهد، ادایی و بسیار بد درآمدهاند. به جمعیت آدمها در مراسم ختم یا در کارخانه توجه کنید. چقدر پلاستیکی و خشک در آمدهاند. انگار هیچ هویتی ندارند. همه به یک نقطه خیره شدهاند و هیچ حرکتی ندارند. به نظرم، سوای نابلدی کارگردان در بازی گرفتن از نابازیگران، نشاندهندهی نگاه او به آدمها و مردم هم هست. مردم آنقدر هم مهم نیستند. و واقعی بودن و زنده بودنشان مطرح نیست. آدمها عروسکهاییاند برای شعارهای گلدرشت فیلمساز. فیلمساز بدبختانه به شدت و به غایت بردهی جمهوری اسلامی است. گران شدن دلار در فیلم هم فقط اثر تحریمها و ناتوانی دولت - آن زمان روحانی - را پررنگ میکند. فیلمساز به سنتها میخواهد حمله کند اما در عمل، کار خاصی نمیکند.
در انتها آن چیز که از فیلم با من مانده است، نفرت است و تهوع. راه مبارزه با جمهوری اسلامی، سر خم کردن نیست. فیلم سر خم میکند. باید میجنگید. یا لااقل مقدمه را برای جنگ تدارک میدید. اما این کار را نمیکند. به جایش میرقصد. با نظم جدیدی که دلار برآورده است، میرقصد.
در انتها آن چیز که از فیلم با من مانده است، نفرت است و تهوع. راه مبارزه با جمهوری اسلامی، سر خم کردن نیست. فیلم سر خم میکند. باید میجنگید. یا لااقل مقدمه را برای جنگ تدارک میدید. اما این کار را نمیکند. به جایش میرقصد. با نظم جدیدی که دلار برآورده است، میرقصد.