سریال چینی | سیدراما

چن هوان ار، دختری از یه شهر کوچیک، همراه با خانواده‌ش به یه شهر بزرگ نقل مکان می‌کنه. اونجا با دو دوست جدید، جینگ چی چی و سونگ کونگ، آشنا می‌شه و از دوران دبیرستان تا دانشگاه و بعد از اون، سه نفری پا به پای هم توی مسیر زندگی بزرگسالی پیش میرن. توی این سال‌ها، روزهای عادی و ساده‌ای مثل درس خوندن، گردش، مسابقات ورزشی و حتی قایق‌سواری با کتاب‌ها (!) رو تجربه می‌کنن، اما کنار این لحظات شاد، سختی‌های زیادی هم سر راهشونه...

داستان درباره‌ی یه پینگ آن، پزشکی متخصص قلب است که برای بررسی پرونده‌ای قدیمی به شِنگدو می‌رود. شایعاتی در شهر پخش می‌شود که او توانایی تسخیر قلب‌ها و ذهن‌ها را دارد و به همین دلیل، لقب “جادوگر” را به او می‌دهند. اما با وقوع قتلی ناگهانی، او متهم به جنایت می‌شود. در این میان، یوان شائو چِنگ، یک مقام بلندپرواز، متوجه می‌شود که پرونده پیچیده‌تر از آن چیزی است که به نظر می‌رسد، اما همچنان بر اعدام او اصرار دارد. غافل از اینکه یه پینگ آن، پیش از همه، اولین قدم را در مسیر انتقام برداشته است…

مو چینگ گه، رهبر فرقه شی‌شان، بیست سال پیش برای محافظت از مردم، هسته طلایی خودش رو قربانی کرد تا چشمه معنوی رو بر شاگردش سو یی شویی مهر و موم کند. این اقدامات به اشتباه به عنوان کارهای شیطانی تعبیر شد و منجر به حمله چهار فرقه بزرگ به او شد. سو یی شویی پس از مرگ مو چینگ گه، نیمی از هسته طلایی خودش رو اهدا کرد تا به او کمک کند دوباره متولد شود. بیست سال بعد، مو چینگ گه به عنوان شو ران ران دوباره متولد شد و سو یی شویی به او سوگند خورد که از او محافظت کند. با کاهش مهر و موم چشمه معنوی، تهذیب‌گر شیطانی دوان تیان قصد داشت ازش برای ایجاد فرزند شیطانی استفاده کنه...

تو یه ماموریت مصاحبه تو یه کشور شرقی آشفته، شونگ ران یه گزارشگر زن از شبکه تلوزیونی لیانگ چنگ تو خطر افتاد ولی خوشبختانه لی جان مهندس موادمنفجره مشغول تو همون کشور نجاتش داد. بعدها لی جان متوجه شد که شونگ ران زنی قوی شجاع عدالت‌طلب و مهربونه و کم کم اونا عاشق هم شدن.بعد از یه حمله بمبی بعد از برگشت به چین اونا از هم جدا شدن و هردو با مشکلات فراوان روبرو و دچار رنج‌های فیزیکی و روانی شدن. درنهایت دوباره به صورت اتفاقی همدیگه رو دیدن و زندگی‌هاشون به روال افتاد و باهم دونه درخت زیتون سفید رو کاشتن.

جی جی، تنها دختر در بخش ای شیطنت آمیز، امیدوار است که شروعی دوباره در دبیرستان داشته باشد، اما به سرعت هدف شوخی ها و نقشه های همکلاسی های مزخرف خود قرار می گیرد تا او کلاس را ترک کند. او که آنها را "موتیا" می نامند، با شوخ طبعی و جذابیت مبارزه می کند و...

داستان توی شهر شلوغ بیان جینگ توی دوره سلسله سونگ شمالی می‌گذره، جایی که بانو لی تصمیم می‌گیره خانوادشو به اونجا ببره تا بتونه واسه پنج دختر زیبا ولی خاصش موقعیت‌های ازدواج بهتری پیدا کنه. دغدغه اصلیش همیشه زندگی عاشقانه دخترهاش بوده. دخترها هر کدوم یه ویژگی خاص دارن: دختر بزرگش، شو هوآ، بعد از بیوه شدن دیگه اصلاً علاقه‌ای به ازدواج مجدد نداره؛ دختر سوم، کانگ نینگ، یه دختر جسور و کله‌شقه؛دختر چهارم، هائو ده، نیتش همیشه خوبه ولی خیلی رک حرف می‌زنه...

وقتی یه نابغه‌ی تجارت با یه مرد مغرور و سرسخت روبه‌رو می‌شه، داستانشون شروع می‌شه. "جون چی لو"، دختر بزرگ یه خانواده‌ی تاجر، دو تا هویت مختلف داره. برای دیگران، اون "جون فی فان"، پسر نامشروع این خانواده‌ست. تو سن 20 سالگی، اون به سرزمین "بِی‌شوان" فرستاده می‌شه. توی این سرزمین بیگانه، "جون چی لو" سختی‌های زیادی رو تجربه می‌کنه. بهش انگ جاسوسی می‌زنن، تحقیرش می‌کنن و باهاش بدرفتاری می‌کنن...

هه وی‌فانگ”، دختر یک بازرگان، با “جیانگ چانگ‌یانگ” که فردی بدنام است همکاری می‌کند تا کسب‌وکاری در زمینه گل راه‌اندازی کنند. آن‌ها با این کار، به زنان قدرت می‌بخشند و هنجارهای اجتماعی را به چالش می‌کشند. با عمیق‌تر شدن رابطه‌شان، هه وی‌فانگ به هویت واقعی جیانگ چانگ‌یانگ پی می‌برد و...

بای شو دختر کوچیک یه خانواده‌ی نظامیه که تصمیم می‌گیره برای جبران یه لطف به جاودانگی برسه، برای رسیدن به جاودانگی توی سفرش با خدای شیطانی؛ فان یوئه آشنا می‌شه. در ابتدا غریبه‌هایی هستن که با احساسات همدیگه بازی می‌کنن ولی به تدریج رابطه‌اشون به سمت محبت و علاقه می‌ره‌‌‌‌....

توی روستای «شی‌ چیائو» در «لینگ‌ نان»، خانواده «هه» که قبلاً خیلی سرشناس بودن، حالا فقط یه پسر دارن به اسم «هه جیا هائو». هه جیا هائو یه دانش‌آموز درس‌خون، مودب و درونگراست که خانواده‌اش امید زیادی بهش دارن. اما تو دلش همیشه یه راز رو مخفی کرده. حالا، بعد از هشت سال، کسی که باعث احساس گناهش بوده و دوست داشته جبران کنه، دوباره به روستا برگشته....