دوستم با برادر زادش اومد خونمون مامان باباش از هم جدا شده بودن
دلم سوخت رفتم جلو پرسيدم خوبي عزيزم گفت نه دلم برا مامانم تنگ شده گفتم بيا بغلم كن فكر كن مامانتم گفت يادم نمياد به بابام داده باشی
اونموقع بودكه لال شدنو تجربه كردم 😂😂
.
دلم سوخت رفتم جلو پرسيدم خوبي عزيزم گفت نه دلم برا مامانم تنگ شده گفتم بيا بغلم كن فكر كن مامانتم گفت يادم نمياد به بابام داده باشی
اونموقع بودكه لال شدنو تجربه كردم 😂😂
.