🪐
کودکی با پای برهنه بر روی برفها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد.
زنی در حال عبور او را دید ،کودک را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و گفت : مواظب خودت باش عزیزم.
کودک پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟
زن لبخند زد و پاسخ داد :
نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم کودک گفت : می دانستم با خدا نسبتی داری.
(تو آنی هستی که می اندیشی پس مثبت بیاندیش )
ورود 👇
@Kazbabae 🌹👈
کودکی با پای برهنه بر روی برفها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد.
زنی در حال عبور او را دید ،کودک را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و گفت : مواظب خودت باش عزیزم.
کودک پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟
زن لبخند زد و پاسخ داد :
نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم کودک گفت : می دانستم با خدا نسبتی داری.
(تو آنی هستی که می اندیشی پس مثبت بیاندیش )
ورود 👇
@Kazbabae 🌹👈