نمیدونم اسمش چسناله اس یا چی...شاید به اندازه شماها فن نباشم اخه من وقتی رسیدم ک کای پس فرداش اعزام شد سربازی...اما حسی ک بهش دارم خییییلی فراتر از این حرفاس و ربطی ب محدودیت زمانی یا چندوقتهمیشناسمش نداره...برنامه هاشو میبینم حسشو درک میکنم...انگار بخشی از وجودمه...انگار خودمو توی کای میبینم...نمیدونم بقیه چطوری حرفموبرداشت میکنن شاید فکر کنن جو گیرم ولی ب خدا اینطوری نیس...کای خیلی عجیبه...زمانی فهمیدم چرا جذبش شدم ک فهمیدم حتی تایپ شخصیتمونم یکیه...احساسات عمیق اونو میتونم درک کنم...نمیدونم دست خودم نیس ولی جدا دیگه دارم دیوونه میشم این ۱۶ روز داره ۱۶ سال میگذره...