در گوشهای از خوابم، ایستادیم و بارش شهابی را از آسمان دیدیم. بارش خوشههای رنگارنگ آتشی که آرام محو میشد. این را همان موقع نمیدانستم، امشب به یادت بودم و به یاد خوابهای درآشوبم. متوجه شدم که مدتی پیش موقع خداحافظی، وقتی که باید به خانه میرفتم و تو را تنها میگذاشتم که برگردی، شهابی در آسمان دیدم. نوری سریع و مورب بر آسمان پشت سرت. شبیه یک نشانه.