ما ایرانیان، عزاداران سیدحسن یا ناظران منفعل قتلش؟
هر شش شبکه صداوسیما در عقبافتاده و ضدرسانهای ترین شکل موجود تصاویر زنده تشییع سید حسن را نشان میدهند. عدهای از مقامات ایران در بیروت حضور دارند. پیامهای تسلیت باقیشان یکی بعد از دیگری از تلویزیون خوانده میشود. در مجازی حامیان ایرانی مقاومت «انّا علی العهدی یا نصرالله» میگویند و به نظر میاید قرار است با شمایل سیدحسن همان کنند که با قاسم سلیمانی کردند. اما نباید سیر حوادثی که به ترور سیدحسن انجامید را فراموش کرد چرا که «مقاومت علیه فراموشی» مقدمهی «مقاومت علیه سلطه» است:
سی اردیبهشت- رئیس جمهور ایران در سانحهای به شدت نادر چند ساعت بعد از دیدار با یکی از مهمترین متحدان اسرائیل در منطقه کشته میشود. ایران هرگز توضیحات قانع کننده ارائه نمیکند و بر تصادفی بودن این ماجرا اصرار میکند.
ده مرداد- بیست ساعت بعد از تحلیف رئیس جمهور جدید ایران، اسرائیل با شکستن خط قرمز مسلم قوانین سیاسی بینالملل، مهمان رسمی ایران را وسط تهران ترور میکند. همزمان هم فواد شکر در ضاحیه ترور میشود. جهان در انتظار پاسخ قریب الوقوع ایران و مهمترین متحدش حزبالله به این دو ترور است.
شانزده مرداد- رویترز میگوید آمریکا با پیامی دولت جدید ایران را تطمیع کرده که در صورت عدم پاسخ به ترور هنیه، آتش بس در غزه برقرار میشود. بخشی از مقامات جدید دولت جدید تهران عدم پاسخ به اسرائیل را شرط لازم برای از سرگیری مذاکرات هستهای معرفی میکنند.
سوم شهریور- سیدحسن در سخنرانی خود تلویحا به اختلاف نظر بین حزب الله لبنان و تهران اشاره میکند و درباره چند هفته تاخیر در پاسخ میگوید: «به اندازه کافی برای انجام مذاکرات فرصت دادیم و مطمئن بودیم که مواضع آمریکا و اسرائیل ریاکارانه و منافقانه است. هدف اصلی ما توقف تجاوز به غزه است و فرصت کافی هم دادیم اما مشخص شد نتانیاهو شروط جدیدی دارد و همه اینها وقتکشی بود…یکی از دیگر دلایل تاخیر در پاسخگویی نیاز به زمان و مشورت در مورد این مسئله بود که آیا پاسخ از طریق محور مقاومت باشد یا به تنهائی و در نتیجه رایزنیها، به دلیل ملاحظاتی که در طول زمان مشخص میشود، تصمیم گرفتیم عملیات خود را به صورت جداگانه انجام دهیم… در شرایطی که دشمن همچنان در حالت آمادهباش قرار دارد تاخیر در پاسخ هیچ سودی برای ما ندارد…باید معادله بازدارندگی را حفظ کنیم و اینکه اجازه ندهیم دشمن خطوط قرمز را زیر پا بگذارد.» اسرائیل تقریبا مطمئن شده ایران به ترور هنیه پاسخ نخواهد داد.
بیست و هفتم شهریور: عملیات پیجری در لبنان به زخمی شدن هزاران نفر میانجامد. ایران برای آنکه خود را متعهد به پاسخ دادن به اسرائیل نکند خبر زخمی و نابینا شدن امانی سفیرش در بیروت را در این عملیات انکار میکند.
اول مهر-مقامات دولت جدید ایران به امید از سرگیری مذاکرات برجامی با آمریکا راهی نیویورک میشوند. عراقچی میگوید ما امادگی از سرگیری مذاکرات را داریم.
اول مهر- اسراییل در بمبارانهایی مرگبار بیش از پانصد نفر را در لبنان کشت. در واکنش ظریف تسلیت میگوید و عراقچی میگوید «هرگز توانایی حزبالله برای دفاع از لبنان در مقابل هر تهاجمی را دستکم نگیرید.»
دوم مهر: پزشکیان در نشست با رسانههای امریکایی از امادگی ایران برای خلع سلاح و صلح با هرکشوری (بخوانید حتی اسرائیل) سخن میگوید.
سوم مهر- سایت آکسیوس میگوید حزبالله از ایران تقاضا کرده با حمله به اسراییل کمی فشار را از روی حزبالله بردارد اما ایران طفره رفته.
پنچ مهر- پزشکیان و ظریف دست خالی از نیویورک باز میگردند. هیچکدام از مقامات آمریکایی حتی حاضر به ملاقات با آنها نمیشود.
شش مهر- اسرائیل با انداختن یک بمب ۸۰ تنی در وسط ضاحیه، سید حسن را ترور میکند.
ده مهر- نوشداروی نصفه نیمهی ایران میرسد و وعده صادق دو بالاخره انجام میشود.
ما در مقام یک دولت-ملت باید از خود بپرسیم که اگر به ترور هنیه پاسخ دادهبودیم (پاسخی که حتی ضدایرانیترین تحلیلگران غربی هم آن را حق مشروع ایران میدانستند و منتظرش بودند) اسرائیل جرات قدم به قدم افزایش فشارها و قتل سیدحسن را داشت؟
چه کسانی در دولت پزشکیان و شورای عالی امنیت ملی بر عدم پاسخ ایران اصرار کردند؟ چه کسانی انگشت ایران را از روی ماشه برداشتند و با منفعل کردن ایران به کل بدنه دفاعی متحدان ایران در محور، ضربهای جبران ناپذیر زدند؟ آیا این افراد حالا از صندلیهای تصمیم گیری برای ۸۵ میلیون ایرانی و دهها میلیون مردم منطقه کنار گذاشته شدهاند یا همچنان برغم خطایی چنین کشنده بر مسند قدرت هستند؟
هر شش شبکه صداوسیما در عقبافتاده و ضدرسانهای ترین شکل موجود تصاویر زنده تشییع سید حسن را نشان میدهند. عدهای از مقامات ایران در بیروت حضور دارند. پیامهای تسلیت باقیشان یکی بعد از دیگری از تلویزیون خوانده میشود. در مجازی حامیان ایرانی مقاومت «انّا علی العهدی یا نصرالله» میگویند و به نظر میاید قرار است با شمایل سیدحسن همان کنند که با قاسم سلیمانی کردند. اما نباید سیر حوادثی که به ترور سیدحسن انجامید را فراموش کرد چرا که «مقاومت علیه فراموشی» مقدمهی «مقاومت علیه سلطه» است:
سی اردیبهشت- رئیس جمهور ایران در سانحهای به شدت نادر چند ساعت بعد از دیدار با یکی از مهمترین متحدان اسرائیل در منطقه کشته میشود. ایران هرگز توضیحات قانع کننده ارائه نمیکند و بر تصادفی بودن این ماجرا اصرار میکند.
ده مرداد- بیست ساعت بعد از تحلیف رئیس جمهور جدید ایران، اسرائیل با شکستن خط قرمز مسلم قوانین سیاسی بینالملل، مهمان رسمی ایران را وسط تهران ترور میکند. همزمان هم فواد شکر در ضاحیه ترور میشود. جهان در انتظار پاسخ قریب الوقوع ایران و مهمترین متحدش حزبالله به این دو ترور است.
شانزده مرداد- رویترز میگوید آمریکا با پیامی دولت جدید ایران را تطمیع کرده که در صورت عدم پاسخ به ترور هنیه، آتش بس در غزه برقرار میشود. بخشی از مقامات جدید دولت جدید تهران عدم پاسخ به اسرائیل را شرط لازم برای از سرگیری مذاکرات هستهای معرفی میکنند.
سوم شهریور- سیدحسن در سخنرانی خود تلویحا به اختلاف نظر بین حزب الله لبنان و تهران اشاره میکند و درباره چند هفته تاخیر در پاسخ میگوید: «به اندازه کافی برای انجام مذاکرات فرصت دادیم و مطمئن بودیم که مواضع آمریکا و اسرائیل ریاکارانه و منافقانه است. هدف اصلی ما توقف تجاوز به غزه است و فرصت کافی هم دادیم اما مشخص شد نتانیاهو شروط جدیدی دارد و همه اینها وقتکشی بود…یکی از دیگر دلایل تاخیر در پاسخگویی نیاز به زمان و مشورت در مورد این مسئله بود که آیا پاسخ از طریق محور مقاومت باشد یا به تنهائی و در نتیجه رایزنیها، به دلیل ملاحظاتی که در طول زمان مشخص میشود، تصمیم گرفتیم عملیات خود را به صورت جداگانه انجام دهیم… در شرایطی که دشمن همچنان در حالت آمادهباش قرار دارد تاخیر در پاسخ هیچ سودی برای ما ندارد…باید معادله بازدارندگی را حفظ کنیم و اینکه اجازه ندهیم دشمن خطوط قرمز را زیر پا بگذارد.» اسرائیل تقریبا مطمئن شده ایران به ترور هنیه پاسخ نخواهد داد.
بیست و هفتم شهریور: عملیات پیجری در لبنان به زخمی شدن هزاران نفر میانجامد. ایران برای آنکه خود را متعهد به پاسخ دادن به اسرائیل نکند خبر زخمی و نابینا شدن امانی سفیرش در بیروت را در این عملیات انکار میکند.
اول مهر-مقامات دولت جدید ایران به امید از سرگیری مذاکرات برجامی با آمریکا راهی نیویورک میشوند. عراقچی میگوید ما امادگی از سرگیری مذاکرات را داریم.
اول مهر- اسراییل در بمبارانهایی مرگبار بیش از پانصد نفر را در لبنان کشت. در واکنش ظریف تسلیت میگوید و عراقچی میگوید «هرگز توانایی حزبالله برای دفاع از لبنان در مقابل هر تهاجمی را دستکم نگیرید.»
دوم مهر: پزشکیان در نشست با رسانههای امریکایی از امادگی ایران برای خلع سلاح و صلح با هرکشوری (بخوانید حتی اسرائیل) سخن میگوید.
سوم مهر- سایت آکسیوس میگوید حزبالله از ایران تقاضا کرده با حمله به اسراییل کمی فشار را از روی حزبالله بردارد اما ایران طفره رفته.
پنچ مهر- پزشکیان و ظریف دست خالی از نیویورک باز میگردند. هیچکدام از مقامات آمریکایی حتی حاضر به ملاقات با آنها نمیشود.
شش مهر- اسرائیل با انداختن یک بمب ۸۰ تنی در وسط ضاحیه، سید حسن را ترور میکند.
ده مهر- نوشداروی نصفه نیمهی ایران میرسد و وعده صادق دو بالاخره انجام میشود.
ما در مقام یک دولت-ملت باید از خود بپرسیم که اگر به ترور هنیه پاسخ دادهبودیم (پاسخی که حتی ضدایرانیترین تحلیلگران غربی هم آن را حق مشروع ایران میدانستند و منتظرش بودند) اسرائیل جرات قدم به قدم افزایش فشارها و قتل سیدحسن را داشت؟
چه کسانی در دولت پزشکیان و شورای عالی امنیت ملی بر عدم پاسخ ایران اصرار کردند؟ چه کسانی انگشت ایران را از روی ماشه برداشتند و با منفعل کردن ایران به کل بدنه دفاعی متحدان ایران در محور، ضربهای جبران ناپذیر زدند؟ آیا این افراد حالا از صندلیهای تصمیم گیری برای ۸۵ میلیون ایرانی و دهها میلیون مردم منطقه کنار گذاشته شدهاند یا همچنان برغم خطایی چنین کشنده بر مسند قدرت هستند؟