برای اویی که نرگس دوست دارد.
#قلم_نوشت
" نقطه امنیست برای روایت "
کسی که رنجت را برای او بازمیگویی.
گوشی که او را بشنود و از گذرگاههایی که طی کرده، متحیر شود.
کسی که آخر قصه به او بگوید: چه روزگار سختی گذراندی!
و خیالت را راحت کند که رنجش دیده و درک شدهاست.
شاید این شیوهی خلاصی همهی ما از رنجهایمان است.
ما به روایت کردن زندهایم. برای ادامهدادن، به دیده و درک شدن محتاجیم.
همهی ما، محسوس و نامحسوس، پیوسته در جستوجوی گوشی هستیم که از سفرهای خوش و ناخوش زندگیمان برایش بگوییم.
یک نفر با گفتن، روایت میکند. یک نفر با نوشتن. یکی با طرحزدن و دیگری با ساختن.
فصل مشترک تمام اینها رنجیست که بهتنهایی حمل میکنیم و دلمان نمیخواهد زیر بارش خمیده شویم؛ پس با دیگری از آن سخن میگوییم.
گاهی نقطه امن روایت هم باشیم.
"نرگس خیلی دیر عمرش تمام میشود و تمام زورش را میزند سرحال بماند.
سوز سرما را تاب آورده...
نرگس بخرید برای هم لطفا!"
#قلم_نوشت
" نقطه امنیست برای روایت "
کسی که رنجت را برای او بازمیگویی.
گوشی که او را بشنود و از گذرگاههایی که طی کرده، متحیر شود.
کسی که آخر قصه به او بگوید: چه روزگار سختی گذراندی!
و خیالت را راحت کند که رنجش دیده و درک شدهاست.
شاید این شیوهی خلاصی همهی ما از رنجهایمان است.
ما به روایت کردن زندهایم. برای ادامهدادن، به دیده و درک شدن محتاجیم.
همهی ما، محسوس و نامحسوس، پیوسته در جستوجوی گوشی هستیم که از سفرهای خوش و ناخوش زندگیمان برایش بگوییم.
یک نفر با گفتن، روایت میکند. یک نفر با نوشتن. یکی با طرحزدن و دیگری با ساختن.
فصل مشترک تمام اینها رنجیست که بهتنهایی حمل میکنیم و دلمان نمیخواهد زیر بارش خمیده شویم؛ پس با دیگری از آن سخن میگوییم.
گاهی نقطه امن روایت هم باشیم.
"نرگس خیلی دیر عمرش تمام میشود و تمام زورش را میزند سرحال بماند.
سوز سرما را تاب آورده...
نرگس بخرید برای هم لطفا!"