سلام و تشکر فراوان بابت مشاوره های خوب تون
من جهت ازدواج با دختر خانومی اشنا شدم ۲۴سال سن دارند و در سن پایین با پسرعموی خود ازدواج کرده و بعداز ۷سال جداشدند و ایشون در دوران عقد رابطه جنسی کامل داشتند.
من خودم ۳۳ساله و مجرد هستم.بعد از دیدن ایشون دوطرف خانواده ها رو درجریان قراردادیم وقرار شد چهار ماه درارتباط جهت اشنایی باشیم و درصورت پذیرش همدیگه از لحاظ اخلاق و روحیات ازدواج کنیم. من موضوع ازدواج و باکره نبودن این دختر خانوم رو همون اول با خانواده مطرح کردم و مشکلی بااین موضوع نداشتیم.در مدت اشنایی متاسفانه در ماه ها اخر بحث زیادی دررابطه با پوشش و گوشی تلفن همراه ایشون و رفتارشون در محیط کار و رفتارشون با اقوام پیش اومد.من همون اول باایشون خط قرمز های پوشش و رفتاری رو که اعتقاد داشتم بیان کردم و ایشون پذیرفتن و تاحدود زیادی رعایت کردند اما نمیدونم چرا وقتی در مورد تماس های تلفنی یا جایی که میرفتن ازایشون سوال میکردم متهم به بددلی و وکنترل گرا بودن میشدم
چون به گفته دختر خانوم در ازدواج قبلیش اون ازادی عمل در کار و تحصیل رو نداشتند و من بهشون گفتم چون این ذهنیت بد رو از زندگی قبلی دارید دنبال این هستید که در روابط کارری تحصیلی و اجتماعی ازاد و مستقل تر باشید و کارهایی که میکردند باعث کنجکاو کردن و حساس کردن بنده میشد.و منم چون از لحاظ چهارچوب های ذهنی سخت گیر تر هستم به مشکل خوردیم.متاسفانه من این دختر رو دوست دارم و جدایی ازایشون خیلی حالمو از لحاظ روحی بهم ریخته است.دلیل جدایی ایشون این بوده که شوهرشون با کارکردن و تحصیل مخالف بودن و از شوهرش سرد شده اند.ولی من با تحصیل و کارشون موافق بودم.الان دوتا سوال دارم
اول اینکه ایا داشتن چهارچوب های ذهنی حالا از نوع سختگیرانه ایا بدددلی و منفی بافی تلقی میشه؟؟چون ایشون منو متهم به بددلی و کنترل گرا بودن کردند
دوما ایا باتوجه به اینکه ازدواج کردند و باکره نیستند ایا ازدواج باایشون و تغییر خودم وپذیرش نحوه پوشش و ارتباط بادیگران کار درست هست یا خیر؟؟
من جهت ازدواج با دختر خانومی اشنا شدم ۲۴سال سن دارند و در سن پایین با پسرعموی خود ازدواج کرده و بعداز ۷سال جداشدند و ایشون در دوران عقد رابطه جنسی کامل داشتند.
من خودم ۳۳ساله و مجرد هستم.بعد از دیدن ایشون دوطرف خانواده ها رو درجریان قراردادیم وقرار شد چهار ماه درارتباط جهت اشنایی باشیم و درصورت پذیرش همدیگه از لحاظ اخلاق و روحیات ازدواج کنیم. من موضوع ازدواج و باکره نبودن این دختر خانوم رو همون اول با خانواده مطرح کردم و مشکلی بااین موضوع نداشتیم.در مدت اشنایی متاسفانه در ماه ها اخر بحث زیادی دررابطه با پوشش و گوشی تلفن همراه ایشون و رفتارشون در محیط کار و رفتارشون با اقوام پیش اومد.من همون اول باایشون خط قرمز های پوشش و رفتاری رو که اعتقاد داشتم بیان کردم و ایشون پذیرفتن و تاحدود زیادی رعایت کردند اما نمیدونم چرا وقتی در مورد تماس های تلفنی یا جایی که میرفتن ازایشون سوال میکردم متهم به بددلی و وکنترل گرا بودن میشدم
چون به گفته دختر خانوم در ازدواج قبلیش اون ازادی عمل در کار و تحصیل رو نداشتند و من بهشون گفتم چون این ذهنیت بد رو از زندگی قبلی دارید دنبال این هستید که در روابط کارری تحصیلی و اجتماعی ازاد و مستقل تر باشید و کارهایی که میکردند باعث کنجکاو کردن و حساس کردن بنده میشد.و منم چون از لحاظ چهارچوب های ذهنی سخت گیر تر هستم به مشکل خوردیم.متاسفانه من این دختر رو دوست دارم و جدایی ازایشون خیلی حالمو از لحاظ روحی بهم ریخته است.دلیل جدایی ایشون این بوده که شوهرشون با کارکردن و تحصیل مخالف بودن و از شوهرش سرد شده اند.ولی من با تحصیل و کارشون موافق بودم.الان دوتا سوال دارم
اول اینکه ایا داشتن چهارچوب های ذهنی حالا از نوع سختگیرانه ایا بدددلی و منفی بافی تلقی میشه؟؟چون ایشون منو متهم به بددلی و کنترل گرا بودن کردند
دوما ایا باتوجه به اینکه ازدواج کردند و باکره نیستند ایا ازدواج باایشون و تغییر خودم وپذیرش نحوه پوشش و ارتباط بادیگران کار درست هست یا خیر؟؟